آیندهپژوهان و چالشهای جدید فرارو
به نظر میرسد دورهای از تاریخ تحلیل اجتماعی ظاهر میشود که در آن ضروری است از یک طرف بر تغییرات سریع ناشی از تحولات علوم و فناوریها در دهههای گذشته، به خصوص فناوریهای اطلاعات و ارتباطات فائق آمد ، و از طرف دیگر بر تقسیم بندی های شکل گرفته در علوم، و از منظر این مقاله علوم اجتماعی چیره شد. جنبههای مختلف از واقعیت اجتماعی بیشتر و بیشتر با یکدیگر مرتبط میشوند و شکاف بین علوم و حتی درون یک علم به سمت تخصصی شدن رشد میکند؛ اگر چه این اغلب راهی برای ثبات فکری است؛ چرا که پرداختن به یک حوزه با عمق بیشتر، به دلیل کوچکتر بودن آن نسبت به چارچوب بزرگتر همان حوزه و رشته، راحتتر است.
از این گذشته (در طی چند سال قبل)، نیاز شدید به پرداختن به عناصر تغییر سریع جامعه و ضرورت پیش آگهی از پیامدهای آتی در خصوص اقدامات، رویدادها و روندهای کنونی ظاهر شده است.
با توجه به این دلایل، آیندهپژوهی علوم اجتماعی را به چالش میکشد؛ و به صورت غیرمستقیم آن را ملزم می کند تا با نگاه رو به جلو قدرت تحلیل بیشتری داشته باشد. این امر می تواند منجر به توانمندسازی علوم اجتماعی در همراهی با آیندهپژوهی به منظور دستیابی به ابزارهای قوی جهت کمک به افراد برای زیستن در دوران عدم قطعیت و احتمالاً دوری جستن از خطرات عمده باشد. امکان پذیری معرفی جوامع بدیل، که یکی از وظایف اصلی آیندهپژوهی است، در حال حاضر بیش از دههی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ جاهطلبانه است، از این رو بسط حوزه ی ارتباط بین آیندهپژوهی و علوم اجتماعی سختتر است. دلیل تأکید مجدد بر پرداختن به آینده در چارچوب علوم اجتماعی را باید با عدم توانایی کلی برای تصمیمگیری در سطوح مختلف، در فهم سرعت و ارتباط درونی تغییرات جست(همانند فقدان تمایل برای گزینههای آیندهمحور هماهنگ).
آیا علوم اجتماعی به تنهایی قادر به مقابله با سرعت تغییر هستند؟
از طرف دیگر، آیا آیندهپژوهی می تواند امکان نگاه به آینده را با تکیه بر قدرت و توان خود فراهم نماید؟
علوم اجتماعی به دنبال ارایهی یک ساختار نظری از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی یا فهم تجربی روابط بین اقدامات فردی ، ساختارهای اجتماعی و نهادها می باشد. این امر به خوبی می تواند با تاریخ انواع علوم اجتماعی مستند شود. آیا علوم اجتماعی قادر به مقابله با آنچه که فرناند برادول ؛ زندگی را به مثابه یک مسئله ی عظیم، یک معادله یا مجموعه ای از معادلاتی که تا حدی به هم وابسته اند و تاحدی نیز از هم مستقل میباشند ؛ مینامد، هستند؟ و پس از آن که والرشتین می گوید: ((تخصصی و حرفهای شدن دانش با ساختارهای نهادی طراحی شده برای تولید دانش جدید و خلق ساختارهای نهادی دایمی طراحی شده برای خلق دانش جدید و باز تولید فرآیندهای دانش است))، آیا ما هنوز هم میتوانیم فکر کنیم که این علوم اجتماعی قادرند به ما در درک تغییر، که گاهی اوقات حتی با دستیابی به دانش جدید مبهم است، کمک کنند؟
در اینجا میتوان برای درک تغییر از آیندهپژوهی استفاده کرد. آیندهپژوهی مصرانه به دنبال بین رشتهای بودن و خروج متهورانه از مواضع مشخص است ، اما با ریسک عدم الزام کافی روبرو است. در اینجا گاهی اوقات آیندهپژوهی، اعتبار خود را در مقایسه با دیگر علوم اجتماعی از دست میدهد. من در واقع آیندهپژوهی را بخشی از علوم اجتماعی، اولین و مهمترین آنها، در درک تغییر اجتماعی دانسته و بنابراین نیاز به کاربرد، روزآمدسازی و به چالش کشیدن ابزارهای علوم اجتماعی دارد. نمیتوان گفت که علوم طبیعی یا سخت در جایگاه مشارکت در آیندهپژوهی نیستند. بلکه کاملاً برعکس است. کافی است دانشمندانی همچون گابور که کتاب «ابداع آینده» را نوشت و با ابداع هولوگرام (تصویر تمامنگار)، تکان شدیدی نه تنها به علم بلکه به آیندهپژوهی و آیندهپژوهان داد، اشاره شود. مورین از تصویر تمامنگار برای توصیف بسیار موثر موقعیت جهان، که بسیاری از آیندهپژوهان به شیوههای مختلف توصیف کردهاند، استفاده کرده است. مورین اظهار میدارد که تصویر تمامنگار نمایش دنیایی است که «نه تنها هر بخش آن بیشتر و بیشتر بخشی از جهان است، بلکه دنیا به عنوان یک کل نیز بیشتر و بیشتر در هر یک از اجزا و بخشهای آن حاضر است. این امر نه تنها در مورد مردم و ملتها، بلکه همچنین در مورد افراد نیز صادق است. در نتیجه، هر بخش تصویر تمامنگار، حاوی اطلاعاتی از کل آنچه که بخشی از آن است، به همان شیوهای که هر فرد به دریافت و کاربرد اطلاعات و مطالب از کل جهان میپردازد، است».
دانشمند دیگری که سهم عظیمی در آیندهپژوهی دارد پلات زیستشناس و تحلیلگر سیستم، است که طبقه بندی معروف خود از جهشهای تکاملی در دورانها (زندگی اولیه، چند سلولی، انسان اولیه، پس از یخبندان، تحول مدرن و دوران کنونی که در ۱۹۴۰ آغاز شد) را ارایه کرد. این فهرست شامل تغییرات در انرژی، محیط زیست طبیعی ، ابزارهای سفر و سلاح، کشف و ارسال علامت، حل مسأله و ذخیرهسازی ، و سرانجام ساز و کار تغییر ، می باشد. او جدول جهشهای تکاملی را در ۱۹۸۱ ارایه داده که هنوز هم آیندهمحور است.
بنابراین بسیاری دانشمندان حوزههای سخت و طبیعی هستند که در آیندهاندیشی و آیندهپژوهی مشارکت دارند و از میان آنها باید مطمئناً به نام ایلیا پریگوگینی که از دید وی جهان ما مکان تحقق میلیونها بدیل باورپذیر است که اتفاق نیفتادهاند. همزمان وی اظهار میدارد که « بدون نگاه به آینده زندگی قابل تصور نیست». وی به نقل قول از مقالهی لی پیچون در نشریهی «نوول ابزرویتور» پرداخته است: «انسان دارای ظرفیت برآورد خود در آینده است اما این کار منبع بروز دلهره و نگرانی در موجودیت وی نیز است» و در ادامه میافزاید که اصالت بزرگ انسان، توانایی برآورد خویش در آینده است و یا آنگونه که جان مک هیل آیندهپژوه مشهور نوشته است: بشر هنگامی تبدیل به انسان میشود که دربارهی آینده فکر کند که این موضوع نیز عامل بروز اضطراب است.
آیندهپژوهان سعی در پرداختن به این مسأله به شیوههای مختلف داشته است، اما این مسأله نیاز به پشتیبانی حوزههای دیگر از علوم اجتماعی تا انسانی دارد. اگر دانشمندان بزرگ علوم سخت با چنین اضطرابهایی روبرو هستند ، چرا آیندهپژوهی باید به آن پاسخ دهد؟
همانگونه که لی پیچون میگوید، و پریگوگین هم آن را بسیار زیبا یافت :”انسان، در این اضطراب و استرس برای یافتن پاسخ سوال خود به دنبال شعر، ادبیات و به طور کلی هنر است. این به اندازه ی مطلبی که خود پریگوگین در مقالهای که برای نشستی در شهر لئوناردو در ۱۹۹۲ ارایه داد ، شگفتآور نیست. مقالهی مزبور در طبقه ی «علم و هنر در وینسی» قرار داده شد: «نقشی که توسط احساس بازی می شود که به طور کلیتر شامل عناصر غیرمنطقی در پردازش دانش است، خود یک موضوع عمده است و چنان عظیم است که من امیدوارم بتوانم به سطح بحث از آنچه که بیش از همه با آنها آشنایی دارم، بپردازم» … «علم بیان (کلامی، عددی) فرهنگ است و تعریف مرزهای آن سخت است» … «علم گفتگو با طبیعت است. گفتگویی دوطرفه ، و نه تکگویی ، که براساس آن تحولات مفهومی ما را در دهههای گذشته این گونه هدایت کردهاند. در واقع، علم بخشی از جستجو برای این تحول مشترک در بسیاری از فعالیتهای فرهنگی: هنر، موسیقی و ادبیات است» . مقالهی پریگوگین این گونه پایان مییابد: «دوران ما، دوران انتظار، نگرانی و دوراهی است که فاصلهی زیادی با «پایان» علم دارد. احساس میکنم دوران ما شاهد تولد یک چشمانداز جدید و یک علم جدید که بنیان آن همراه با پیکان زمان میباشد، است؛ علمی که ما و خلاقیت ما را تبدیل به بیان یک روند بنیادین در جهان میکند.
ما در حال حاضر علاوه بر دیدگاههای قبلی شماری از بهترین متفکران دوران کنونی، با فرآیند سریع جهانی شدن که در واقع تعاریف و تعابیر زیادی وجود دارند، روبرو هستیم. از منظر آیندهاندیشی، این فرآیند با عنصر پایه تقابل در درون فرآیند جهانی شدن که فناورانه، اقتصادی و همچنین سیاسی است، همراه میباشد. نتیجهی اصلی آن، از منظر آینده، تأثیر دوگانهی جهانی شدن بر جنبهی فرهنگی زندگی انسان است. این جنبهی فرهنگی به نوبهی خود بر جنبههای از پیش ذکر شدهی فرآیند اثر دارد. از یک طرف جهانی شدن حامل یک فرهنگ مسلط است که به نظر میرسد به جذب و سیطره بر تمام فرهنگهای دیگری میپردازد و از این رو به ترکیب آنها در جنبههای قبلی جهانی شدن میپردازد.
از طرف دیگر، به عنوان یک تأثیر متقابل، جهانی شدن این فرهنگها را به حاشیه میراند و از این رو نظامهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنها را به حاشیه سوق میدهد و آنها به این دلیل گرایش به حفظ هویت خود دارند. در نتیجه، یک سطح اقتصادی رشد ، به حاشیه راندن مواردی است که قادر به رقابت در سطوح اقتصادی و فناورانه نیستند. در بسیاری موارد، این جنبه احتمالاً در آینده افزایش خواهد یافت و جهانی شدن موجب بروز واکنش منفی افرادی که از پذیرش حاشیهنشینی خودداری میکنند ، و همچنین موجب بروز تنش و نزاع میشود. در مجموع، تهدید عمدهی فراروی انسانیت در آینده ناشی از نقشهای بین فرهنگها پس از فرآیند جهانی شدن است. علوم اجتماعی میتوانند در این عرضه سهم مهمی از منظر تقویت مطالعات آیندهمحور، فراتر از نقش سنتی تحلیل جنگ، خشونت و به حاشیه رانده شدن، داشته باشند. با تغییر بافتار و جهانی شدن آن، این نکته اساسی است که یک رویکرد جهانی و همزمان متفاوت وجود داشته باشد.
ما میتوانیم نتیجه بگیریم که علوم اجتماعی در برابر پویایی تغییر و همچنین سهم علوم دیگر، حتی علوم انسانی، نیاز به آیندهپژوهی دارند. از طرف دیگر، آیندهپژوهان نیاز به تحلیل علوم اجتماعی و همچنین بخشی از زندگی انسان – که بیان احساسی و هنری و حرکت به سمت درک آنچه که نه تنها از طریق علم بلکه همچنین از طریق خلاقیت و احساس اکتساب میشود، دارد.
علوم اجتماعی، جامعهشناسی، آیندهپژوهی و تصمیمگیری
علوم اجتماعی از آیندهپژوهی، به خصوص در چند دورهی توسعهی جامعهشناسی که حوزهی اصلی و اولیه آموزش من است، فاصله گرفته است ، و آیندهپژوهی نیز دارای دو حوزه ی مجزا شده است که تنها در لحظات خاص تاریخی به سهم جامعهشناسان در جهتگیری آینده اذعان میکند. در نتیجه، تعقیب حداشتراک جامعهشناسی و آیندهپژوهی آسان نیست.
ما میتوانیم به سخنرانی رادیویی اچ.جی.ولز که توسط بی بی سی در ۱۹۳۲ پخش شد و از «علم آینده» ، و نه تنها ضرورت وجود «استادان آیندهنگاری» بلکه همچنین دانشگاهها و گروههای آیندهنگاری طرفداری و حمایت کرد، اشاره کنیم. اچ.جی.ولز در ۲۴ ژانویه ۱۹۰۲ سخنرانی خود را با عنوان «کشف آینده» در موسسهی سلطنتی لندن ایراد کرد و بلافاصله آن را در نشریهی نیچر منتشر ساخت. ولز در این سخنرانی و مقالهی انتشار یافته نشان داد که علوم اجتماعی تا چه افقی از آینده میتوانند پیش بروند. این نویسنده و فیلسوف در ورای چشماندازهای خود از آینده به وظیفهی دانشمندان اجتماعی اشاره کرد که هنوز در ابتدای کار جامعهشناسان و تا حدی آیندهپژوهان است. تا تحقق رویای ولز هنوز هم فاصله زیادی مانده است.
وندل بل در حوزهی پیوندهای بین جامعهشناسی و آیندهپژوهی نقش بسیار مهمی دارد. وندل بل بر این نکته تأکید دارد که چند جامعهشناس سهم مهمی در آیندهپژوهی داشته و دارند، و همچنین سهم مهمی در رواج آیندهاندیشی در جامعهشناسان دارند. از میان آنها میتوان به ویلیام ال. اُگبرن اشاره کرد که از سوی هربرت هور رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۲۹ به عنوان رئیس کمیته ی تحقیقات روندهای اجتماعی منصوب شد. این کمیته به توصیف تغییر اجتماعی در جامعهی آمریکا تا آن زمان پرداخت و به عنوان یک گزارش در ۱۹۳۳ با عنوان «روندهای اجتماعی اخیر در آمریکا» منتشر شد. پس از پیروز شدن فرانکلین دلانو روزولت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۳۲، اُگبرن تبدیل به عضو کمیتهی منابع ملی آمریکا شد و در گزارش انتشار یافته آن در ۱۹۳۷ نقش داشت.
از یک طرف اگبرن برآوردهای بلندمدتی (چند دهه ای) بر مبنای روندهای توصیف شدهی کمی ارایه کرد و از طرف دیگر بر اهمیت ابداع، نگاه به اثر آن بر تغییرات در جامعه و نهادهای اجتماعی و در نتیجه باورها و نگرشهای افراد تأکید نمود.
این رویکرد دوره ای برای شرح تغییر اجتماعی در دههی ۱۹۷۰ در آیندهپژوهی، بدون اذعان به نقش تفکر اگبرن به عنوان یک جامعهشناس توسعه یافت، اگر چه امروزه او میان آیندهپژوهان شناخته شده است.
آیندهپژوهان (با چند استثنا) در طی دههی ۱۹۷۰ و بخشی از دههی ۱۹۸۰ گرایش به تمرکز بر تغییر فناورانه، اقتصادی یا تغییرات نهادی به عنوان فضاهایی جدا از هم و نه در ارتباط با یکدیگر داشتند.
نباید فراموش کرد که بسیاری از جامعهشناسان همچون جان مک هیل که از جانب آیندهپژوهان به طور کامل به دلیل تحلیل نیازهای متغیر جوامع و توصیف سرعت تغییر از منظر جامعهشناختی، شناخته شدهاند نزد جامعهشناسان از شهرت کمتری برخوردارند. از نظر من، یکی از جالبترین دیدگاههای وی در ۱۹۶۹ مطرح شد:« هنگامی که به آیندههای اجتماعی میپردازیم (…) نیاز به معرفی پارامترهای قابل پیشبینی و اقدام توام به طور فزایندهای ضرورت مییابد». در اینجا، دیدگاه جامعهشناس از منظر جستجوی پارامترها ، و دیدگاه آیندهپژوه ،واضح و آشکار است.
در دههی ۱۹۶۰، هنگامی که کار زیادی در سطح اجتماعی و فکری صورت گرفته بود، جامعهشناسان نقش فوقالعاده مهمی در آیندهاندیشی از طریق کمیسیون حرکت به سمت سال ۲۰۰۰ ، که توسط آکادمی علوم و هنرهای آمریکا در ۱۹۶۶ برپا شد، ایفا کردند. هدف این کمیسیون، به ریاست دانیل بل، ملاحظهی آیندههای فرضی و تفکر پیرامون رویکردهای روششناختی بود. با مراجعه به آثار مکتوب این کمیسیون میتوان پی برد که سهم آنها در حوزهی کار آینده پژوهان حرفهای در زمان حال و آینده کاملاً شگفتانگیز بود.
اغلب این نکته را به یاد میآورم که دانیل بل این گزارش را این گونه آغاز کرد: سنت اگوستین میگوید: زمان دارای سه نوع «حال» است: “حالی که تجربه” میکنیم، گذشته به عنوان “حافظهی حال” و آینده به عنوان “انتظار حال”. در ادامه چنین میخوانیم:«آیا اکنون مسئولیت بنیادین یک جامعهی به هم وابسته همچون جامعهی ما این نیست که به دنبال نوعی برآورد نظاممند و نوعی تفکر دربارهی آینده باشد؟».
این موضوع در واقع یکی از مهمترین نکات مفهومی در آینده پژوهی است که به ندرت بر روی آن تأکید شده است: مسئولیت نگاه به آینده و آیندهای با نگرش حرفهای. آیندهپژوهی به عنوان وظیفهی اخلاقی هر فردی در هر گروه اجتماعی، دانشگاهی، سیاسی یا اقتصادی است.
در این راستا، توجه به این نکته مهم است که مکتب فرانسه از ابتدا به علوم اجتماعی و انسانی نزدیک بود. درک چرایی آن آسان است: فرانسه همچون دیگر نقاط اروپا، از جنگی سخت و مخرب سربر میآورد و به رویکرد اجتماعی و سیاسی محور نیاز داشت.
چند بنیانگذار مکتب فرانسه عبارتند از: گاستون برگر ، پیرماسه ، برتراند دو ژونل. در ورای این پایه و اساس نظری و به کارگیری اصطلاحاتی که در سطح مفهومی خاص بودند (و هنوز هم هستند)، کاربرد آنها ارتباط بسیار زیادی با برنامهریزی در سطوح ملی و منطقهای داشت. کمیسیون عمومی برنامهریزی در ۱۹۴۶ همراه با داتار (هیأت مدیریت مناطق) برای فعالیت در سطح محلی برپا شد. اگر چه این دو، بخشی از قدرت سابق خود را از دست دادهاند ولی فرهنگ مدیریت مناطق به شیوهای آیندهمحور و رویکرد بینرشتهای همچنان در فرانسه قوی است و ممکن است به حرکت خاص خود ادامه دهد.
میتوان گفت که این مطالعات در ارتباط نزدیک با علوم اجتماعی توسعه یافتند و در حوزههای مختلف اجتماعی و طبیعی به کار گرفته میشوند و در نتیجه با یک رویکرد بینرشتهای به آنها پرداخته میشود.
آیندهپژوهی فرانسه یا مطالعات آیندهنگر، آنگونه که عنوان مرجح آن در فرانسه است، اثر نیرومندی بر دیگر کشورهای اروپایی، و به شیوهای جالب بر کشورهای مرکز و شرق اروپا داشت. این امر به وضوح در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در لهستان، مجارستان و چکسلواکی ظاهر شد و هنوز هم به طور عمده در مجارستان (اگر نگوییم به طور کامل) جریان دارد. در این موارد، دانشمندان اجتماعی به طور عمده مشارکت داشتند و آیندهپژوهان روشی برای مشاهدهی بدیلهای اجتماعی در ارتباط با موارد ظاهر شده از نظامهای اجتماعی زمان بود.
احتمالاً تأثیر آن ارتباط زیادی با محتوای مختلف مفهوم و اصطلاح «آیندهنگری» داشته و دارد که یک عنصر ذاتی تعهد به تغییر و اقدام است. برگر در تعریف ماهیت نگرش آیندهنگر نوشت که تعهد به اقدام امری بسیار مهم و ضروری برای عدم ورود به آیندهی رو به عقب آن گونه که نویسندهای به نام پل والریی میگوید، است.
یک اصطلاح فرانسوی دیگر که در طی سالها کاربرد عمدهای یافته است اصطلاح فوتوریبل است که توسط برتراند دو ژونل مطرح شده و نشانگر وجود آیندههای ممکن، محتمل و دلخواه به صورت «حدس زدن» در شرایط بدیل است. دوژونل به شدت مخالف احتمال وجود یک آینده بود و از این رو ذهن افراد را در مقابل احتمالاتی متفاوت از یک چارچوب ارجاع، یک فرهنگ و یک حوزه و رشته گشود. این ایده تأثیر عظیمی بر آیندهاندیشی در بسیاری از نقاط جهان داشته است و فکر میکنم که هنوز هم آرزوی تحقق نیافتهی آیندهپژوهان است.
توجه به این نکته جالب است که نفوذ مکتب فرانسه در ایتالیا، که در اواخر دههی ۱۹۶۰ آغاز شد، بسیار قوی بود. این امر با تولد انتشار نشریهی ایتالیایی فتوریبلی که متأسفانه عمر کوتاهی داشت (در ۱۹۷۴ بسته شد) و حرکت موازی آن با نشریهی فتوریبلز فرانسه به نمایش درآمد. در واقع مکتب زمان ایتالیا تأثیر بسیار زیادی از این شیوهی خاص نگاه به آینده که آن را مکتب فرانسه مینامم، پذیرفت. همین اواخر نشریه انتشار مجدد خود را در آی اس آی جی (موسسه جامعهشناسی گوریزیا ایتالیا) از سر گرفته که دارای سنت فعالیت در این حوزه است.
یک ویژگی مهم دیگر آیندهپژوهان که باید ذکر شود ظرفیت تأثیرگذاری آن بر تصمیمگیری است و در واقع برخورداری از توانایی انتقاد (همچون علوم اجتماعی در آن زمینه) از منظر نقد نظام قدرت است. در ارتباط با آیندهپژوهی، میتوان آن را در لحظات تاریخی مختلف در آمریکای لاتین، شرق اروپا و چین مشاهده کرد. در نتیجه، آیندهپژوهی یک رویکرد بلندمدت، بین رشتهای و انتقادی در لحظات تاریخی مختلف به دانشمندان اجتماعی پیشنهاد کرده است. در هند، آیندهپژوهی اغلب در اختیار دانشمندان اجتماعی برای انتقاد از نظام اقتصادی و سیاسی کشور است. در تمام این موارد، سهم آینده پژوهی در تحلیل اجتماعی از منظر تحلیل انتقادی شدید از اثرگذاری گزینههای فعلی در ارتباط با پیامدهای آینده آنها بوده است.
در نتیجه میتوان گفت که آیندهپژوهی همراه علوم اجتماعی در مسیر طولانی و بین رشتهای خود ، به خوبی دارای ظرفیت انتقادی در نقد گزینهها و تصمیمهای زمان حال دارد، که ممکن است در آیندهی کشورها و مناطق مورد مطالعه تأثیر بگذارند.
در واقع، یکی از پرسشهای عمدهی آیندهپژوهی این است: میزان تأثیرگذاری آن در تصمیمگیری چقدر است؟ پاسخ من آن است که در لحظات تاریخی حساس، شاید به شیوهای غیرمستقیم، تأثیر گذار بوده است و این نکته را با توجه به تجربهی طولانی خود در سالهای مدید خدمت در فدراسیون جهانی آیندهپژوهی میگویم. همچنین می توانم بگویم که این امر مطمئناً موجب تقویت مواضع شهروندان به نفع تغییر کشورهای خود و پذیرش دیدگاههای افراد دیگر با جهتگیری آینده در دیگر بخشهای جهان شده است. بسیاری از همکاران میتوانند این دیدگاه را از منظر گزینههای سیاسی و اقتصادی در کشورهای مختلف گسترش دهند.
توانمندسازی شهروندان به منظور آمادگی برای زندگی در دوران تغییر و داشتن دورنماهای آینده در جامعه اطلاعاتی
در واقع زندگی انسانها در جامعهای با تغییر مستمر امری دشوار است و تأثیرهای مختلفی بر نسلهای مختلف میگذارد. مشکل بزرگ موجود ضرورت نگاه به آینده، و از این گذشته، مشاهدهی موقعیتهای بدیل است. تحقیقی توسط من و همکارانم، پیرامون بینش گروههای مختلف کودکان با آینده های خاص و محیط اجتماعی خاص خودشان صورت گرفت. نتیجهی کار حاکی از آن بود که کودکان همچنانکه تصویر روشنی از خود در آینده داشتند ، به همان خوبی تصویرروشنی از محیط خویش داشتند (ضمن اینکه به خصوص به محیط طبیعی علاقه داشتند). در آن مقطع دو نوع نتیجه برداشت می شد: از یک طرف به نظر می رسید که با بزرگتر شدن کودکان، این توانایی آنها از بین میرود یا حداقل تصورشان از خود در آینده سختتر میشود و از طرف دیگر، آنها تأثیر زیادی از تصاویر مورد مشاهده در تلویزیون یا رسانههای دیگر میپذیرند. فکر میکنم در مورد این مسألهی آیندهپژوهی، همکاران دیگر نکات بیشتری دربارهی اهمیت تصاویر در آموزش خواهند گفت. مایلم نشان دهم که ارتباط بسیار نزدیکی بین شیوهی تفکر و فناوریهای اطلاعات و ارتباطات وجود دارد. این رابطه برای آینده پژوهی بسیار حساس و اساسی است.
گفته شده که رابطهی کودکان با فناوری اطلاعات (این مورد به تحقیق صورت گرفته در مورد افراد بالغ و کودکان آمریکا ارتباط دارد) و روش ارتباط آنها با رایانه، امری ذهنی و فردی است چرا که یادآور مسایل مختلفی برای هر کودک است. به عبارت دیگر، هر فرد روش متفاوتی برای برقراری ارتباط با رایانه یا دیگر ابزارهای ارتباطی دارد و چنین رابطهای نه تنها بر رفتار و نه تنها بر معنا و درک ما از زمان و فاصله ، بلکه بر ذهن و روش تفکر ما و همچنین تفکر ما نسبت به خود، تأثیر می گذارد. در اصل، نویسنده اظهار میدارد که این ارتباطات ، پرسشهای مهمی را دربارهی زندگی انسان مطرح میسازد: ما چه کسی هستیم و چگونه به این نقطه رسیدهایم؟ این پرسشها بسیار مهمتر از پرسشهایی همچون اینکه رایانه های آینده یا سیستم چند رسانهای بعدی کدام است، میباشند؟
بر این باورم که نتایج این تحقیق از منظر آیندهاندیشی و تصویرسازی انسانهای مختلف در آینده، با توجه به ظهور فناوریهای اطلاعات و ارتباطات، بسیار مهم هستند. آنچه که در این نقطه بسیار مهم است آگاهی شهروندان از آنچیزی است که برای جامعه و خودشان اتفاق میافتد و آن این نکته است که انسانها شباهتی حتی با گذشتهی بسیار نزدیک خود ندارند. یک روش مهم برای توانمندسازی شهروندان عبارت است از: آگاهی از این امر که نه تنها تغییراتی پیرامون وی رخ میدهند بلکه وی نیز تغییر میکند و در نتیجه فرزندان و نوههای وی نیز تغییر خواهند کرد و از این رو بر محیط و بافتار اجتماعی تأثیر خواهد گذاشت.
مایلم دیدگاه نویسندهی دیگری را در این ارتباط نقل کنم که بر اساس دیدگاه وی، آنچه که به عنوان نتیجهی توسعهی جامعهی اطلاعاتی رخ میدهد، جدایی و گسست آرام روابط بین نسلها، که عامل کسب اطمینان از تداوم ویژگیهای فرهنگی است، میباشد. تحلیل وی مبتنی بر درک این مسأله در ژاپن است اما همچنین بیانگر آنچه که در آموزش باید در نظر گرفت نیز هست.
در واقع آیندهپژوهی با مسایل بیان شده متناسب است و باید در تحلیل تغییرات جوامع به منظور توانمندسازی شهروندان، حداقل در درک تغییرات، توانا باشد. بدون چنین درکی، شهروندان تنها تبدیل به ابزارهای موجود در دستان هر کسی یا هر چیزی که بر فناوریهای اطلاعات سیطره بیابد، خواهند شد. ماهیت آیندهپژوهی افزایش آگاهی از آنچه که در حال رخ دادن است یا ممکن است رخ دهد و همزمان نشان دادن تحولات بدیل به جوامع و مطرح ساختن پرسش انتقادی پیرامون چشمانداز آینده است.
به این لحاظ ، آیندهپژوهی یک ابزار قوی آموزشی برای افزایش ظرفیت و توانایی انسان به شیوهای خاص است که تنها به انسان تعلق دارد: یعنی نگاه رو به آینده.
آموختن چگونگی مشاهدهی جامعه برای جستجوی آنچه که قبلاً آنها را دانههای تغییر نامیدهام ، برای وارسی انواع جوامع بدیل ممکن ، به همان خوبی که در پی چشمانداز و تصاویر جمعی افراد باشیم به طوری که ممکن است امری کاملاً متفاوت از روندهای اصلی بیان شده قبلی(مطالعات قبلی، وضعیت جاری) است ، که این خود وظیفهای مهم است که باید در انواع ساختارهای مختلف آموزشی میانه ای : مدارس، جامعه، دانشگاهها و همچنین دنیای سیاست توسعه یابند. از نظر من، در حال حاضر تقویت ظرفیت انتقادی به عنوان یک ابزار آموزشی وظیفه اصلی آیندهپژوهی است. چنین وظیفهای، همانگونه که پیش از این ذکر شد، باید مبتنی بر مشارکت حوزهها و رشتههای دیگر و همچنین توان بنیانهای آن (رشتهای و اخلاقی) و کاربرد روشها باشد. صرفاً اذعان به این امر که آیندهپژوهی یک رشته است کافی نیست بلکه یک رشته، نگرش یا حتی تعهد، آنگونه که گاستون برگر میگوید، است که جملگی بیانگر مسئولیت داشتن نسبت به نسلهای آینده است.
ارتباط آیندهپژوهی با مسائل زیست محیطی
با افزایش آگاهی افراد نسبت به خطراتی که در دهه های اخیر کیفیت زندگی و حتی بقای نوع بشر را تهدید می کند، مطمئناً تمایل به مطالعهی مسایل زیست محیطی رشد کرده است.
بدون شک با برگزاری تقزیباً همزمان کنفرانس سازمان ملل در استکهلم و ارایهی گزارش «محدودیتهای رشد» باشگاه روم در ابتدای دههی ۱۹۷۰ ، آگاهی عمومی افزایش یافت.در واقع رخ داد این دو واقعه در زمان مناسب و انتشار وسیع آن منجر به طرح مسألهی «محدودیتها» شد که حاصل نظر نویسندگان مختلف و به ویژه کار ماهرانه کول در زمینه ی محدودیتها بود.
از آن تاریخ بیست و پنج سال میگذرد و اطلاعات زیادی دربارهی مسائل زیستمحیطی سیارهی زمین به ما ارایه شده است اما همانگونه که گیورگیونبیا نوشته است، حجم این اطلاعات در ارتباط با آنچه که در خصوص چرخههای مواد و انرژی در بیوسفر یا تکنوسفر در سطح جهانی یا کشورها رخ داده ،کافی نبوده است. از دیدگاه این نویسنده، چنین کمبودی به خصوص در ارتباط با ارزش، هزینهی فیزیکی کالاها و فرآیندهای تشویق سیاستهای مطلوب می باشد.
نبیا چنین میگوید:«یکی از چالشهای آیندهپژوهی، رفتن به فراسوی تحلیل اجتماعی – اقتصادی و شناسایی نیازهای واقعی میلیاردها نفر ساکنان موقعیتها، آب و هواها و مناطق جغرافیایی و اجتماعی بسیار متفاوت و شناسایی و برنامهریزی فرآیندها و کالاها در رفع این نیازها، تحت محدودیتهای غیرقابل اجتناب و کمبودهای منابع طبیعی و قوانین محیط زیست، است». این در واقع چالش فراروی آیندهپژوهی از منظر یک دورنمای بین رشتهای و همچنین چالش وجود ارتباطهای ضروری با علوم اجتماعی است که برای تحلیل قوی محیطهای اجتماعی مختلف که تعیین کنندهی کاربردها و ارزشهای متفاوت منابع هستند، به کار میرود.
مطالعات آیندهپژوهانهی زیادی در حوزهی محیط زیست وجود دارند که در بسیاری از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی انجام شده اند. کافی است که کار برجسته ی لستر براون و همکاران او در گزارش سالیانهی «وضعیت سیاره» که به بسیاری از زبانها ترجمه شده و در محیطهای مختلف مورد استفاده قرارگرفته است، دقت کنید. همچنین مطالعات زیادی در حوزهی علوم اجتماعی، همچون مطالعات مارکو ویلنسون ، انجام شده که نمایش جالبی از کاربرد همزمان آیندهپژوهی و علوم اجتماعی در تحلیل مسایل زیست محیطی است.
مایلم بر این نکته تأکید کنم که حوزهی مسایل زیست محیطی نیاز به توجه بیشتر به آیندهپژوهی بین رشتهای و پیوندهای آن با علوم اجتماعی دارد. من این مطلب را بر اساس تجربهی تدریس خود در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه گرگوریان، واحد «بومشناسی انسان»، که بیانگر جستجوی مستمر تحلیلهای مفید آیندهمحور در حوزههای مختلف و در واقع بهره بردن از یک پیکرهی دانش بین رشتهای با جهتگیری آینده است، ذکر میکنم.
نتیجهگیری
در نتیجه آیندهپژوهی با نزدیکتر شدن به علوم دیگر از جمله علوم اجتماعی با چالشی درونی روبرو است و همزمان خود چالشی برای علوم دیگر، به خصوص از دیدگاه من علوم اجتماعی و به طور خاص جامعهشناسی، محسوب میشود. پایان قرن حاضر آشکار کنندهی توسعهی آیندهپژوهی و در واقع طلوع آن چالشی فراروی آنها است.
آیندهپژوهی باید بر روی بنیانهای معرفتشناختی و فلسفی خود بیشتر کار کند به طوری که قابل اتکا، اخلاق محور، آگاه از ضرورت وجود علوم دیگر، به خصوص به کارگیری علوم اجتماعی در واقعیت باشند. به این معنا آینده پژوهی باید با آگاهی از محیط بیرونی از این امر آگاه باشند که چگونه جوامع دیگر به آیندههای خود نگاه میکنند. شماری از کشورها در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا پیش از این به کار پرداختهاند یا شروع به انجام این کار کردهاند. آیندهپژوهی نیاز به جستجو در حوزههای آیندهاندیشی، که تا کنون مطالعهای با عمق کافی در آنها صورت نگرفته، دارد که از جمله میتوان به تفکر زنان، کودکان، هنرمندان اشاره کرد. دیدگاههای بدیل آینده در حوزهی مسایل زیستمحیطی نیز بسیار مهم هستند. علوم اجتماعی با قدرت از این تحقیق پشتیبانی میکنند.
از این رو، این مقاله خواهان وقوع دو تغییر در آیندهپژوهی است: نزدیکتر شدن به علوم دیگر و کسب پشتیبانی آنها (به خصوص علوم اجتماعی) و جستجو برای منابع دیگر آیندهاندیشی، که در این حالت نیز علوم اجتماعی میتوانند مورد استفاده قرار گیرند.
نسل جوان آیندهپژوهان از علوم مختلف باید در کنار یکدیگر به توسعهی حوزهای با تغییر سریع؛ عرصههای به هم مرتبط، مسایل مرتبط با از بین رفتن سیاره، فناوریهای اطلاعات و ارتباطات و همچنین تفکر بکر نسبت به آینده بپردازد. همزمان توجه به این نکته مهم است که نسل آیندهپژوهان جوان باید متعهد به انجام کار برای توسعهی دنیایی با بیعدالتی کمتر و دانش بیشتر دربارهی قربانیان بیعدالتی باشد.
معرفی مجموعه موسسات آیندهپژوهان
مجموعه موسسات آیندهپژوهان ( www.app.org.ir ) به مدیریت دکتر سید محمد مهاجر آمادگی خود را جهت انجام پروژه های تحقیقاتی در حوزه های آینده نگری و آینده پژوهی اعلام می دارد.
همچنین موسسه آیندهپژوهان برگزار کننده دوره های MBA و DBA آینده پژوهی با اعطای مدرک مورد تایید وزارت علوم و قابل ترجمه برای ارائه به مراجع علمی و شرکت های داخلی و خارجی (برای مهاجرت تحصیلی و کاری) است.
موسسه آیندهپژوهان با همکاری بنیاد ملی آموزش مدیریت فرانسه و دانشگاه های همکار این سازمان بین المللی دوره های مختلف کوتاه مدیریتی را در دانشگاه های دولتی فرانسه برگزار نموده است. لذا موسسه آیندهپژوهان آمادگی خود را برای برگزاری مجدد این دوره ها برای سازمان های داخلی و بانک ها اعلام می دارد.
لذا از کلیه شرکت هایی که مایلند دانش خود را در زمینه آینده پژوهی کسب و کار و تهیه پلن های مربوطه افزایش دهند دعوت می کنیم که با تلفن ۲۲۱۴۵۴۵۱-۰۲۱ با کارشناسان زبده و توانمند ما در دپارتمان های آموزش و مشاوره موسسه آیندهپژوهان در تماس باشند.
خدمات مجموعه موسسات آیندهپژوهان در زمینه مشاوره آینده پژوهی در حوزه کسب و کار، آینده پژوهی فردی و سازمانی، آینده پژوهی در صنعت بانک، آینده پژوهی در صنعت در رسانه، آینده پژوهی در صنعت دارو، آینده پژوهی در صنعت ورزش، آینده پژوهی در صنعت ساختمان، آینده پژوهی در صنعت نفت و گاز و پتروشیمی و آینده پژوهی در صنعت مد و فشن بررسی ترندهای مربوطه می باشد.
مجموعه موسسات فرهنگی-آموزشی آیندهپژوهان وابسته به هلدینگ فرهنگی-اقتصادی برندآفرین است که شامل سه موسسه زیر می باشد:
- موسسه چند منظوره فرهنگی-هنری آیندهپژوهان پندار به شماره ثبت ۴۷۵۵۵ و مجوز شماره ۱۴۶۲۱۶/۹۸ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
- موسسه مطبوعاتی آیندهپژوهان پردیس به شماره ثبت ۴۶۲۵۶ و مجوز شماره ۳۷۱۶۳۳/۹۷ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
- موسسه آیندهپژوهان پرتیکان به شماره ثبت ۴۱۷۲۹ و مجوز شماره ۰۹/۳۰۴/۲۰۷ وزارت علوم، تحقیقات و فناروی و مجوز آموزش از وزارت گردشگری