راهبردهای آیندهپژوهی
تعیین فرا اهداف مشترک
یک فراهدف، هدفی گسترده و جامع است که برای تمرکز زیاد مورد استفاده قرار میگیرد و تلاش تقسیم شده و ابتکارهای مختلف در کنار یکدیگر تجمیع میشوند. در اینجا سه فراهدف جامعهی بینالمللی آیندهپژوهی را در نظر میگیریم.

استعمار زدایی از دانش آیندهپژوهی
بخش اعظم توسعهی اولیهی حوزهی آیندهپژوهی در اروپا و آمریکای شمالی رخ داد. اما موارد اولیهی آگاهی از آیندهپژوهی، درک بسیار محدودی از موقعیت اجتماعی آن و تمام صورتهای دانش را نشان داد. همانگونه که ذکر شد، روشهای این حوزه در اکثر موارد به صورت مستمر (اگر چه به صورت تجزیه شده و ناقص) در محیطهای کسب و کار به کار گرفته شدهاند. ممکن است این نکته اجتنابناپذیر باشد که انجام کاری یا کیفیت بسیار بالا امری درست است و به صورت گسترده به اشتراک گذاشته نمیشود. اما نکته مهمتر آن است که کار گروهی نیاز به مکملی با انگیزهی نگرانی و ملاحظهی واقعی برای رفاه بلندمدت انسان دارد. عدم توازن کلونی باید اصلاح شود، زیرا منافع و علایق انسان در آینده، اموری جهانی و همگانی هستند.
همانگونه که هابرماس و دیگران به وضوح نشان دادهاند، تمام افرادی به خودادراکی، خود سازندگی و خود محققسازی گرایش دارند. در نتیجه، کار آیندهپژوهی باید به صورت گستردهتر و بسیار منسجمتر در حوزهی عمومی صورت بگیرد. در حال حاضر تنها چند مؤسسهی آیندهنگاری واقعاً به این کار میپردازند. در حالی که ارزش کار آنها را نباید کمتر از حد معمول پنداشت، مؤسسات آیندهنگاری تنها با بینظمی در اقصی نقاط جهان پراکنده شدهاند. شکافهای بزرگی وجود دارند. هدف تمام ادارات دولتی باید ترکیب بهترین آینده اندیشی، توانایی آیندهنگاری در فعالیتهای عادی باشد. یک روش مؤثر استعمار زدایی از آینده پژوهی کسب اطمینان از ظهور آن به عنوان یک فعالیت مشترک در اقصی نقاط جهان است. برای رسیدن به این هدف، مراکز آیندهپژوهی (نهادهای آیندهنگاری، نهادهای تحقیقاتی، سازمانهای غیردولتی، دانشگاهها) باید دست به تلاش آگاهانه برای نشان دادن چگونگی آغاز کرد و به کارگیری مثمر ثمر آن به نهادهای دولتی بزنند. ما نباید منفعل باشیم و انتظار بکشیم که نهادهای دولتی نقشهای جدیدی ایفا کنند چرا که چنین چیزی هرگز رخ نخواهد داد؛ بلکه باید دست به هر تلاشی برای استفاده از دانش ضروری در این محیطها و نشان دادن بهرهبرداری از آیندهنگاری در هر مورد خاص زد.
ضروری است که در محیطهایی با سطح پذیرش کمتر، این دانش و تخصص برای یک دورهی مستمر ارایه شود تا پایگاه مهارت محلی به سطح خودپایدار برسد. از این گذشته، هر تلاشی برای تداوم ایجاد رویکردهای غیرغربی به توانایی و درک آیندهپژوهی باید صورت بگیرد. اگر این کار به صورت منسجم و پایدار رخ هد آنگاه دانش و تخصص آیندهپژوهی به شیوهای موثر استعمارزدایی و جهانی خواهد شد. نکتهی کلیدی در اینجا همان چیزی است که عنایت ا… «گفتگوی تمدنهای مینامد. این امر اشاره به فرآیند «تولید منابع در هر ….برای تحمل اهداف متقابل، تعالی و فراگیری، جامعهی خوب و غیره است. او در ادامه میافزاید: ما باید راهی برای نشان دادن تصاویر آینده یا آگاهی نسلهای آینده که در مرکز حافظهی مشترک سیاره و آیندهی ممکن مشترک بیابیم.
دسترسی جامعه به آیندهنگاری
در حال حاضر اکثر فعالیتهای آیندهنگاری در نقاط دوری رخ میدهند که از دسترسی سازمانهای بزرگ به دور و پنهان هستند. باید آنها را از این محدودیتها آزاد ساخت و به صورتهایی در آورد که در دسترس نهادهای عمومی و جوامع بوده و بتوانند از آنها استفاده کنند. مثلاً مراکز فروشگاه بالای خیابان را میتوان تبدیل به مراکز منابع جامعهی آیندهپژوهی ساخت. میتوان کتابچهها و کتابهای جلد کاغذی ارزان آن را فروخت. نوارهای ویدیویی و دی وی دی های مرتبط با آیندهپژوهی را اجاره داد. به سازماندهی فردی یا از راه دور ارتباط با کارشناسان حوزههای مرتبط با آیندهپژوهی و اخذ مشاوره از آنها پرداخت.
کارشناسان و متخصصان آیندهپژوهی باید مایل به مشارکت در حوزههایی فراتر از مناطق امن و تمایل به مشارکت در فعالیتهای دولتی در هر زمان و مکان موردنظر باشند. میتوان از مدلهای کارآمد حوزههای دیگر شامل خدمات حقوقی که گاهی اوقات در مناطق محروم شهری ارایه میشوند و همچنین سازمان مشهورتر پزشکان بدون مرز، استفاده کرد. این امر بیانگر ضرورت پرورش نیروهای جدید «جامعهی آیندهپژوهان» است که به دامنهای از وظایف مرتبط با جامعه بپردازند. مثلاً، آنها میتوانند به این موارد بپردازند: برپایی کارگاههای چشماندازسازی جامعه، ارایهی کمک به برنامهریزی ساده، تسهیل بحث بحث گروههای محلی و کارشناسان دور و برقراری ارتباط بین گروههای جامعه، دولت محلی و مراکز ملی و بینالمللی.
طراحی فرهنگهای آیندهنگاری
فرهنگ آیندهنگاری سازمان یا جامعهای است که جهانبینی آن مملو از آگاهی از آیندهپژوهی است. هر اقدام، تصمیم یا راهبردی که اتخاذ میشود با توجه به دید رو به جلو و ساختار دقیق انجام میشود. فرهنگی است که در آن زمان حال با درک آگاهانه از و شفاف از گذشته و دامنهای از آیندههای ممکن، وجود دارد. تلاش زیادی برای ظرفیت سازی در تمام انواع افراد، گروهها و سازمانها برای مشارکت در این نوع تفکر «بلندمدت» و تصویر بزرگ انجام شده است. این کار به هزار شیوهی مختلف به عنوان معانی ضمنی علایم مهم ظاهر شده از دید رو به جلو و با کیفیت بالا غالب بر تصمیمگیری و انجام فعالیتهای روزانه صورت میگیرد.
ممکن است فرهنگهای آیندهنگاری با انتخاب ابزارهای تحقیق آیندهپژوهی و گنجاندن آنها در پایگاه دانس و برقراری ارتباط از طریق دووهای بینالمللی آیندهپژوهی آغاز شوند. آنها میتوانند در هر مکان و هر زمانی آغاز شوند. سرانجام انتظار میرود فرهنگهای آیندهنگاری سازمانها، فرآیند توسعهی آگاهی از آیندهپژوهی در سطح جامعه را برانگیزند. این یک گام بزرگ رو به جلو در تکامل اجتماعی است چرا که پیش از این هرگز جوامع در حوزهی توسعه و به کارگیری این آگاهی کاری نکردهاند. این گام ما را به فراسوی تلهها و انحرافهای خود منطقی به سمت مرحلهای میکشاند که ویلبر آن را «منطق چشمانداز» که امری با آگاهی جهانی، شبکهای و بسیار جامع است، مینامد.
بالا بردن سطح استانداردهای حرفهای کار آیندهپژوهی
برای آن که هر حوزهای جدی فض شود باید دارای استانداردهای حرفهای حداقلی باشد. این بدان معنا است که باید به صورت مؤثر به مسایل چالش برانگیز بپردازد. مثلاً، چه کسی آینده پژوه است؟ آیا کسی است که تنها از این اسم استفاده میکند؟ یا فردی است که به طریقی مشارکت با کیفیت بالا در این حوزه را در یک دورهی زمانی نشان میدهد؟ یک ملاحظهی برابر این پرسش است که چگونه فردی تبدیل به یک آینده پژوه میشود. آیا این کار با پیوستن به سازمان آینده پژوهی تحقق مییابد؟ با گذراندن یک یا چند واحد و دوره انجام میپذیرد؟ با مسلط شدن بر یک تکنیک صورت میگیرد؟ با خواندن منابع آیندهپژوهی انجام میگیرد؟ با نوشتن مقالهها و / یا کتابها ظاهر میشود؟ باید به این پرسشها جواب داد.
در یک مقاله که به بحث و بررسی استانداردهای حرفهای پرداخته شده بود، به مرور کارهای گذشته خرقل درور، روی آمارا و دیگران پرداخته شد . در اصل، درور بر ویژگیهای ضروری یک حوزهی فکری و عملی تأکید داشت، مثلاً به شفاف سازی بنیانها آیندهپژوهی، توانایی مشارکت در آنچه که «تفکر در تاریخ» مینامد، بیان فرضهای صریح دربارهی ماهیت و ارزشهای انسان، اتخاذ دیدگاهی گسترده و وسیع دربارهی آینده، به کارگیری تخیل انتقادی و کار بر روی روشی که «عدم قطعیت مطلوب» مینامد، میپردازد. خطوط راهنمای آمارا سادهتر و عملیتر هستند. او خواهان صراحت مفهومی، شفافیت تحلیلی و ارایهی محصولات آیندهپژوهی که به طور واضح مفید باشند، من این نکته را افزودم که آیندهپژوهان باید از فرضهای موجود در سنتهای فرهنگی خود، تعیین کار خود در یک یا چند مورد از چهار سطح و تلاش برای ترکیب روشهای «سخت» و «نرم» آگاه باشند. دو گزاوی دیگر را توسعه دادم. نخست، آیندهپژوهی بیان علایق فرافردی مشترک برای خلق دنیایی بهتر بود. دوم آن که هدف دوم آیندهپژوهی گشودن فضاهای ذهنی سازنده، علایم اولیه نوآوریهای اجتماعی تا مراحل پیشرفتهتر زندگی متمدن ظاهر است.
کار چند نفر را که در طی سالها به پرسش و مسئلهی اخلاق حرفهای پرداخته بودند، خلاصه کردم. مهمترین کار، پیشنهاد وندل بل در ۱۹۹۳ برای ارایهی یک قانون حرفهای بود. معیارهای بل بسیار گسترده هستند به طوری که نمیتوان آنها را خلاصه کرد. در مجموع، او سعی در تعریف «رفتار مطلوب» و بیان سلسله مراتب الزامات آیندهپژوهی در سطح جامعه دارد. او سپس پیشنهاد کرد که انجمن آیندهی جهان و فدراسیون جهانی آیندهپژوهی برای اجرای یک قانون خاص همکاری کنند و به تکمیل تحریمهای نقضها و پاداشهای انجام کارهایی با کیفیت بالا بپردازند.
سپس سعی کردیم با بیان چند پرسش عملی به شفافسازی و تعمیم بحث بپردازم/ مثلاً، آیندهپژوهان حرفهای باید چه چیزی را بدانند؟ به کدام ویژگیهای نیاز است؟ کار بد چگونه از کار خوب متمایز میشود؟ در اینجا چند پاسخ موقت به این پرسشها داده میشود.
یک جهش کوانتومی در به کارگیری فعال آیندهپژوهی در محیطهای آموزشی
یکی از حوزههای اصلی نمایش توان بالقوهی آیندهپژوهی که مسیر بسیار طولانی و فرا از سطوح کنونی اجرا میباشد، عرصهی آموزش است. در اینجا، مجموعهای گسترده اما ساده از مفاهیم و ابزارها، بنیانهای نمادین و عملی توسعهی درک و توانمندی آیندهپژوهی را ارایه میکنند. رویکردهای آیندهپژوهی در تمام سطوح آموزشی از کودکی تا پیشرفته و محیطهای شرکتها آزمایش شدهاند. در این نظامهای مدارس یک محدودیت نظاممند کلیدی وجود دارد که تاکنون مانع از توسعهی آیندهپژوهی در آموزش و تحقق توان بالقوهی کامل آن شده است.
این توقف در اصل در مدارس رخ نمیدهد. کودکان و جوانان به طور فعال از آن لذت میبرند و سعی در استفاده از آیندهپژوهی دارند.
اگر به معلمان وقت کافی (برای آشنا شدن با این موضوع جدید) داده شود و پشتیبانی مستمر وجود داشته باشد، آنگاه رویکردهای آیندهپژوهی مطلوب و حرفهای هستند. مدیران فهمیدهی مدارس در هر فرصتی کار مرتبط با آیندهپژوهی را که منجر به نتایج قابل نمایش میشود، ترغیب و تشویق میکنند. اما این مسئله وجود دارد. نظامهای آموزشی و دیوان سالاریها، دولتی و خصوصی، صرفاً بر آموزش متمرکز نیستند. عوامل تعیین کنندهی آنها ارتباط مستقیمتری با تحمیل معیارهای عصر صنعتی همچون کارآمدی، تأثیرگذاری و کنترل دارند. از این رو آنها در اصل، آنگونه که یک نفر فکر میکند توسط نگرانیها و ملاحظات آموزشی کنترل و هدایت نمیشوند، بلکه دو نیروی قوی و تا حد زیادی بدون چون و چرا وجود دارند که فاقد گرایش واقعی به آموزش و آینده هستند (در این محیطها به عنوان یک طبقهبندی باقی ماندهی فاقد اهمیت واقعی باقی میمانند). این دو سیاست و اقتصاد هستند. دلیل آن فقدان تقریباً کامل وجود کتابها، نشریات و مقالههای تولید شده توسط مربیان دربارهی مسایل مهم اقتصادی و سیاسی است. آموزش واقعی در این فضای عملیاتی کوچک که این ساختارهای مدیریتی ظالمانه وجود دارند، فشرده شدهاند. این امر به شرح فشار و نارضایتی زیادی که کارکنان مدارس تحمل میکنند، کمک میکند.
من از مدتها قبل با این ابهام سروکار داشتهام و نتوانستهام به هیچ وسیلهای آن را حل کنم. اما در مورد آن به دیدی خاص رسیدهام که در ادامه به اختصار مطرح میشود. اکنون زمان به چالش کشیدن دیوان سالاریهای آموزشی و پرداختن به ناکامی در انجام مسئولیت عمومی خود برای آمادهسازی جوانان به منظور تبدیل شدن به شهروندان فعال قرن بیست و یکم است. نمیدانم چگونه میتوان وظیفهی عمومی را بدون ترکیب دورنمای آیندهپژوهی با مطالب آموزشی مدارس و آموزشی اولیه حین خدمت و آمادهسازی مدیران انجام داد، این مسئله در واقع قلب نظام مدیریتی و اداری است. به عبارت دیگر، آنچه که پیشنهاد میکنم آن است که این نظامها هنگامی به منافع عمومی خدمت میکنند که بهترین کار از هر جای دیگر (از جمله کار شرکتها) بیاموزند و به طراحی برنامههای آیندهنگاری خاص و مناسب با نیازها و شرایط ناقص نظامهای مدارس بپردازند. یعنی آنها نیاز به طراحی یک رویکرد مناسب برای پویش محیط خواهند داشت. آنها نیاز به استخدام کارشناسان آیندهنگاری خواهند داشت. آنها نیاز به توسعهی روشهای ایجاد دیدگاههای رو به جلو با کیفیت بالا و سپس شبکهسازی و به کارگیری آنها در کل نظام آموزش خواهند داشت. آنها همچنین نیاز به مشارکت مدارس و معلمان در طراحی و اجرای نظامهای جدید و پشتیبانی از آنها در پذیرش روشهای آنها خواهند داشت.
به شیوه ی مشابه، دانشگاهها در حال حاضر دچار یکسری «شوک» میشوند که ناشی از تغییرات سطوح بودجه دولتهای مرکزی، چالش اینترنت و دامنهای از تهدیدهای رقابتی بالا نسبت به کشب و کار اصلی ارایه کنندگان تجاری خدمات آموزشی هستند. اما، اگر خود را به عنوان نهادهای آیندهنگاری فرض کنند به زودی موقعیت فعلی خود را با فرصتهای کاملاًجدید نشان میدهند. گزینههای زیادی باری آیندههای دانشگاهها وجود دارند که فراتر از بحث کنونی دربارهی مسایل مالی و آموزش و یادگیری از راه دور هستند.
با توجه به آن که آموزش در هر سطح شروع به انطباق یافتن و تجدید ساختار با دانش و توانمندی آیندهپژوهی موجود، با توجه به الزامات خاص خود، میکند آنگاه دریچههای سیل باز خواهند شد و آنقدر فضا خواهند داشت که آینده اندیشی و رویکردهای آیندهپژوهی را در بر بگیرند. مثلاً، این بدان معنا خواهد بود که اکثر افراد دارای نقاط آغازین برای درک و تحقیق آینده پژوهی خواهند بود. ضرورتی ندارد که تمام افراد آینده پژوه باشند. اما هنگامی که تقریباً تمام افراد کار آیندهپژوهی با کیفیت بالا را درک کنند (از منظر ظرفیت سازمانی و کارکردی انسانی) آنگاه بدون شک از تغییرات گستردهتر نهادی و سازمانی موردنیاز پشتیبانی خواهند کرد.
تکامل بیشتر پایگاه دانش آیندهپژوهی
همانگونه که پیش از ذکر شد پایگاه دانش آینده پژوهی در اواخر دههی ۱۹۹۰ جمعآوری شد و پایه و بنیانی منسجم و امن برای فعالیتهای این حوزه همچون تحقیقات، آموزش و آشنایی دانشجویان و / یا کارشناسان تازه کار با این حوزه ارایه کرد. به هر حال، این «بنیان» دانش نظری و کاربردی یک موجودیت دایمی و فاقد تغییر نبود. یک بنیان انحصاری نبود و نیست بلکه یک فرآیند در حال تکامل است. عناصر این حوزه ار طریق اقدامات نقد و کنترل کیفیت باید باز تعبیر شوند یا زاید خواهند بود. انواع جدید ترکیب رخ خواهند داد. دیدگاههای جدیدی وارد گفتگوی آیندهپژوهی میشوند، گفتمان را تغییر میدهند، روشهای جدید خلق میکنند و غیره. در مجموع پایگاه دانش آیندهپژوهی در محیطهای مختلف به شیوههای متفاوت در طول زمان تکامل خواهد یافت. چگونه میتوان به این فرآیند تکامل کمک کرد؟
نقد را میتوان یک روش پایه و اساس آیندهپژوهی و بخشی از فرآیند داخلی کنترل کیفیت در نظر گرفت. در واقع، آیندهپژوهی نقادانه (آنگونه که آنها را تعریف کردهام) نیاز به نقد کردن ندارد، بلکه به دنبال درک عمیقتر پدیدههای اجتماعی است. در ابتدا، پرداختن به عمق بیشتر مطمئناً چالش برانگیز به نظر میرسد و همزمان توان بیشتری برای تفکر بازتر دربارهی ایجاد پایه و اساس نظم اجتماعی و بازسازی آن انتقال مییابد. در واقع، این تمام کاری است که باید آیندهپژوهی انجام دهد. تلاشی برای بازاندیشی، احساس مجدد و چشمانداز سازی مجدد از بنیانهای زندگی اجتماعی است تا پایه و اساسی امنتر، پایدارتر و بسیار توسعه یافتهتر پدید آورد. در نتیجه، در بهترین حالت، آیندهپژوهی باید بیشتر به تمایز گذاشتن بین خطوط کلی مراحل پیشرفتهتر زندگی اجتماعی نسبت به انتقال مزیت خاص تلاش برای رسیدن به مزیت رقابتی از به کارگیری عناصر این حوزه برای اهداف محدودتر خود بپردازد.
با پیشرفت این حوزه، عصرهی ارجاع نیرومند آن گسترش مییابد، در نتیجه به شیوهای رو به پیشرفت اصول و مسایل جدید را آشکار میسازد و موجب توسعهی روش شناسیهای جدید میگردد. شماری از موارد اخیر از روشهای جدید ترکیب پشتیبانی خواهند کرد و شاید این کار از طریق شرحهای تاریخ کلان یا فرا دیدگاههای جامع و جدید و روایتهای بزرگ نوآوری و بازسازی صورت بگیرد. چند روش از بنیانهای قبلی ظاهر خواهند شد. شماری از آنها از طریق دیدگاههای ترکیبی و چند فرهنگی ظاهر خواهند شد. به نظر میرسد که روشهای آیندهپژوهی لایهای به طور خاص در تمام این حوزهها نوید خاصی را میدهند. آنها ما را فراتر از محدودیتهای قبلی کار تجربی منتقل میکنند و شروع به درک چند احتمال غنی برای مفهوم سازی عمیق مقولهی انسان میکنند.
شماری از نوید بخش ترین منابع درک و بینش جدید در کار آیندهپژوهی به ظهور صداهای جدید ارتباط دارند: صداهای جدید معتبر مواردی از دامنهی فرهنگهای غیرغربی برای مشاهدهی آزادانهی امور از دیدگاههای ناشی از فرضها و معرفتشناسیهای دیگر را در بر دارند. مثلاً، ضیا سردار مطالب زیادی دربارهی آیندهپژوهی در محیط تمدن اسلامی نوشته است. مجدداً، در ورای «جریان اصلی فرهنگی» کنونی، راههای دشمنی کسب اطلاع به طور منظم الگوهای بسیار ساختارمند دانش و روابط قدرت موجود و کنونی را بر هم خواهد زد. ممکن است چالش دیگر توسعهی صورتهای آگاهی در ورای وضعیت کنونی جامعهی بشری باشد. بعضی افراد بر این باورند که آنها در نتیجهی SETI ظاهر میشوند: جستجو برای اطلاعات خارجی. دیگران به تلاشهای موفقیتآمیز برای خلق زندگی مصنوعی بر روی زمین میپردازند. اما داستانهای زیادی وجود دارند که آیندهپژوهی سعی در کنترل و بومیسازی ظهور هوش مصنوعی دارد که فکر میکنم غیرمحتمل است. در حال حاضر هوش مصنوعی نمونهی دیگری از علم و فناوری تقلیلگرا با آرزوهای فراتر از ظرفیت آنها است.
سرانجام یک احتمال مثبتتر و قوی تحولساز را باید در نظر گرفت. چه اتفاقی میافتد اگر اکثر منابع قوی الهام از مشارکت مستمر با خود بالاتر انسان ظاهر شوند؟ چه اتفاقی میافتد اگر چاههای عمیق بینش معنوی و نمونهی دیگری از علم و فناوری تقلیلگرا با آرزوهای فراتر از ظرفیت آنها است.
سرانجام یک احتمال مثبتتر و قوی تحولساز را باید در نظر گرفت. چه اتفاقی میافتد اگر اکثر منابع قوی الهام از مشارکت مستمر با خود بالاتر انسان ظاهر شوند؟ چه اتفاقی میافتد اگر چاههای عمیق بینش معنوی و تحقق فرافردی برای انرژی بخشیدن به حرکتی فراتر از صنعتگرایی در دسترس بودند؟ مطمئناً دورنماهای جمعی ما تحول مییابند. از نظر من، نوید بخش ترین مسیر حرکت به سمت آیندهای مساعد و قابل تحمل است. طرح کلی ویلبر از چشمانداز یکپارچه (یعنی جامعهای دوباره شکل گرفته با آگاهی و ظرفیت معنوی پیشرفته) یکی از شفافترین بیانهای این نوع حرکت است. این امر تبدیل به روش برپایی نهاد یکپارچه در لولدر، کلرادو میشود. آیندهپژوهان حرفهای باید در واقع این چشماندازها را بسیار جدی بگیرند و به صورت دقیق پاسخ به آنها را در نظر بگیرند.
یک نکتهی قطعی وجود دارد: با حرکت زمان در قرن بیستم و یکم، پایگاه دانش آیندهپژوهی به شیوههایی که جملگی از منظر پیشگامان اولیه در اصل غیرقابل پیشبینی باقی خواهند ماند، تکامل خواهد یافت.
طراحی، اجرا و بلوغ نهادهای آیندهنگاری
نهادهای آیندهنگاری یکی از مهمترین نوآوریهای ظاهر شده در اواخر قرن بیستم است. آنها در نقاط مختلف جهان به عنوان نتیجهی نوعی طرح کلی یا عمومی ظاهر نشدند. بلکه به این دلیل ظاهر شدند که بسیاری از افراد و گروهها در بسیاری از نقاط، به صورت مستقل به نیروهای کلان تاریخی ذکر شده پاسخ دادند. آنها به این درک رسیدند که «آینده» دیگر یک «فضای خالی» نیست و آن را با نگرش منفعل ترکیب کردند. آنها این حوزه را دارای توان بالقوهی خوب و بد، آیندههای دلخواه و در نهایت آیندههای فاجعه بار دیدند. از این رو نگرش جدید به آینده فعال بود.
نهادهای آیندهنگاری در بسیاری از مناطق ظاهر شدند، اما نسل نخست به دلیل فقدان دانش، منابع، آموزش ضعیف کارکنان و کمبودهای دیگر محدود بودند. در اوایل قرن بیست و یکم شرایط تغییر کرده بود. آغاز ایجاد پایگاه دانش برای نهادهای آیندهنگاری شروع به شکل گرفتن کرده بود. این پایگاه دانش به جای آن که نظری باشد به طور عمده عملی بود و مبتنی بر درک موارد کارا و غیرکارا در نهادهای مختلف آیندهنگاری در اقتصاد نقاط جهان بود. از این رو، شمار رو به افزایشی از اصول عملیات موفقیتآمیز نهادهای آیندهنگاری شروع به ظاهر شدن کردند. این بدان معنا بود که نهادهای آیندهنگاری جدید نیازی به تکرار اشتباهات اسلاف خود نداشتند. آنها میتوانستند از موضع بالاتر در منحنی یادگیری کار خود را شروع کنند و سریعتر در مسیر اقدام موفق حرکت کنند.
با حرکت زمان در قرن بیست و یکم، این نکته حیاتی است که طرحهای فعالیت موفقیتآمیز نهادهای آیندهنگاری به طور گسترده در دسترس هر کسی که خواهان کار در این عرصهی رو به تکامل است، خواهد بود. علاوه بر این، به شبکههای ارتباطی برای برقراری پیوند بین تمام نهادهای آیندهنگاری جدید در یک جامعهی آگاه بینالمللی نیاز است. در این شیوه، درسها، منابع، اصول درک و عملیات آسانتر تسهیم شده و توسعه مییابند. روزهای فعالیت در انزوا نهادهای آیندهنگاری خاتمه یافته است. اگر اقتصاد ما به دلیل نفع شخصی جهانی میشوند چرا نباید کار نوآورانه و دوراندیشانهی نهادهای آیندهنگاری برای رفاه بشریت جهانی شود؟
شرح و بسط موضوعهای آیندهپژوهی در رسانههای جمعی
موضوعهای آیندهپژوهی – این دانش مشترک به صورت غیررسمی – در طی دهههای اخیر در رسانههای جمعی انتشار یافتهاند. اما همانگونه که ذکر شد، در این کار مشکلاتی وجود دارد. نخست، گرایش به تفکر برداشت گرایانه (امپرسیونیستی) که به طور عمده برای اهداف انحرافی همچون پخش آگهی، سرگرمی و تأثیرات سطحی در اماتیک مورد استفاده قرار میگیرند. دوم آن که، به هیچ وجه به گذشته یا تواناییهای واقعی حوزهی آیندهپژوهی اشاره نمیکند. گزینههای بسیار زیادی برای شرح مفید موضوعهای آیندهپژوهی در رسانههای جمعی وجود دارند. در اینجا به اختصار به سه مورد از آنها اشاره میکنم.
یادآوری «وضعیت سیاره»
مؤسسه «ورلد واچ» در طی سالیان اخیر، سالانه دو سری کتاب بسیار خوب پژوهشی و دارای توان اطلاعرسانی بالا تحت عناوین کلی «وضعیت جهان» و «علایم حیاتی» منتشر میکند. این دو مجموع به شکل کنونی خود بسیار متنی هستند. با به کارگیری دقیق بستههای گرافیکی مدرن، پیامهای اصلی آنها به سرعت از جانب مخاطبان گروهی باز تعبیر میشود. مثلاً، اطلاعات پیرامون تغییرات دما، رطوبت، از دست رفتن خاک، تأمین آب، جنگلزدایی، شهرنشینی، آلودگی، جریانهای اقیانوس، الگوهای آب و هوا و غیره را میتوان در بستههای بازیهای موجود مشاهده کرد تا بازیگران قادر به مشاهده و درک پویایی این «علایم حیاتی» باشند. بازیهایی همچون «تمدن» را میتوان با دادههای جهان واقعی ترکیب کرد به نحی که مسیرهای طولانی پایداری را نشان دهد.
نمایش سناریوها
شاید سناریوسازی روش «محوری» آیندهپژوهی است که میتواند به مدلسازی آیندههای باورپذیر و ساختارمند برای انعکاس ویژگیهای سازمان و نظامهای اجتماعی از جمله شماری از عدم قطعیتهای کلیدی فراروی آنها بپردازد. اما دوباره باید گفت که اکثر سناریوها به صورت متن، همراه با نمودارها و گرافیکهای ایستا به نمایش در میآیند. اگر آنها به صورت شخصیتهای باورپذیر و دارای قدرت بیان و اقدام معنادار ارایه شوند، این دنیاهای باورپذیر آینده چقدر متفاوت خواهند بود؟ سناریونویسی دقیق و شرح و بسط سناریوها آنها را بسیار در دسترس تر و معنادارتر میسازد. در نتیجه میتوان از آنها در تلویزیون و مدارس استفاده کرد. آنها میتوانند مکمل گزارشهای خبری باشند و میتوانند به صورت نوعی هنر ترکیبی جدید – مبتنی بر علم و فناوری مناسب – با دامنهای از شخصیتها و چهرههای انسانی ارایه شوند.
آیندههای گسترده (پانورامیک)
پیدایش پسامدرنگرایی و گزارشهای شتاب زده از به اصطلاح «مرگ» فراروایتها (یا داستانهای بزرگ) قانع کننده موجب تضعیف احتمال مشاهدهی زمان حال به صورت چیزی بیش از مجموعهای از قطعات مجزای ادراک و تجربهی انسان شده بود. اما نقد پسامدرنیته و احیای ظرفیت روایتهای بزرگ، احتمال احیای شرحهای گسترده از آیندهها را به وجود میآورد. شاید نمونهی آرمانی این شرحها، نولهای آیندهی دور اولاف استاپلدون است. شماری از نویسندگان جاه طلب داستانهای علمی – تخیلی از وی پیروی کردند و تاریخهای معتبر از آینه ساختند. تمام آنها زمینههای بارور الهام بخشیدن برای رفتار غیر داستانی آیندههای گسترده هستند.
مدلهای مرتبط دیگری وجود دارند. مثلاً مجموعهی برنامهی تلویزیونی «تمدن» شبکهی تلویزیونی بی پی سی که توسط کنث کلارک ساخته شده و یا به برنامهی «ترقی انسان» جوزف بروتوسکی اشاره کرد. گشودن فضای قلمرو آیندهها و شرح و بسط روشها و گفتمان آنها، امکان تصور مشابه مجموعه رفتارهای گسترده در آینده را امکانپذیر میسازد. مجدداً باید گفت که متنها وجود دارند. فرد تنها باید به مرور آنها بپردازد و یک طرح باورپذیر را بسازد و سپس جزئیات آن را پر کند. با توجه به منابع یک شبکهی عمدهی تلویزیونی همچون یک پروژه، باید کیفیت فنی کافی برای بیان شرحی کاملاً جدید و حس واقعنما وجود داشته باشد. بنیان لانگ نو یکی از چند سازمان محدود تمرکز بر آیندههای گسترده است و برنامهی «کلاک» آن یک مثال قابل توجه از آنچه که میتوان انجام داد تا اذهان توانمند توجه خود را بر آن متمرکز کننده است.
مشارکت فعال شمار بیشتری از افراد، گروهها و سازمانها در گفتگوی آیندهپژوهی
این بخش در واقع از تمام مطالب فوق پیروی میکند. اگر آیندهپژوهی و آیندهنگاری کاربردی بر اساس فرا اهداف واضح انجام شوند؛ اگر استانداردهای حرفهای در هر پروژه، تحقیق و مطلب انتشار یافتهی آیندهپژوهی به کار روند؛ اگر آیندهپژوهی به طور گسترده در محیطهای آموزشی به کار رود؛ اگر پایگاه دانش آینده پژوهی همچنان توسعه و تکامل یابد؛ اگر نهادهای آیندهنگاری در یک شبکهی جهانی مؤثر با یکدیگر همکاری کنند و اگر به مسایل آینده پژوهی در رسانههای جمعی پرداخته شود، آنگاه: شمار بسیار بیشتری از افارد نه تنها دربارهی گفتگوها و مکالمههای آیندهپژوهی مطالب بیشتری خواهند دانست، بلکه دارای احساس قدرت برای پیوست و مشارکت فعال در آن خواهند بود.
از این رو، معیارها و اقدامات پیشنهادی را نباید در انزوا و جدا از هم دید. آنها جنبههای مختلف مجموعهی گستردهای از راهبردها هستند که آیندهپژوهی را از پیش زمینه تبدیل به مطلب محوری و اصلی میکنند. این کار قابل انجام است و همچنین ارزشمند است. مطمئناً اکنون زمان آن فرا رسیده است.