تکامل آینده‌پژوهی (قسمت دهم)

تکامل آینده‌پژوهی

تکامل آینده‌پژوهی

تکامل آینده‌پژوهی

گذشته، حال و آینده چیست؟ رابطه‌ی بین فعالیت پیشگیرانه، پیش فعالیت، فعالیت مجدد و عدم فعالیت کدام است؟ تفکر خطی و غیرخطی به چه معنا هستند؟ در این دنیای ادراک‌ای فردی و ذهنی، تعابیر ناخودآگاه و واقعیت برساخته‌ی اجتماعی، در نهایت چه چیزی ساده، مرکب یا پیچیده است؟ اگر جهان مجموعه‌ای از قوانین منطقی و جهانی است بنیاد صرفاً نرم‌افزاری برای پیش‌بینی هر چیز، حداقل در سطح کلان، ساخت؟ از طرف دیگر، اگر جهان امری تصادفی است و تنها نتیجه‌ی مجموعه‌ای از شرایط اولیه و میلیاردها رابطه‌ی بین آن‌ها که موجب ظهور نقاط غیرقابل پیش‌بینی و حساس محرک و آبشارهای دوشاخگی‌ها می‌شود، است. همین این موارد بیانگر تکامل آینده‌پژوهی است.

آن‌گاه آیا ما صرفاً کنده‌های شناور در رودخانه هستیم؟ از این گذشته، اگر هر دو حالت فوق تا حدی واقعیت داشته باشند، چه مفهومی برای آینده‌نگاری یا آینده‌پژوهی دارند؟ چه موقع می‌توانیم با افتخار بگوییم که می‌دانیم؟ چه موقع باید بپذیریم که این مسأله برای درک ما بسیار تصادفی یا پیچیده است؟ چه موقع باید اندکی سخت‌تر تلاش کرد تا به آینده‌نگاری بهتر رسید؟ اگر ما واقعاً خواهان درک نظام‌مند آینده‌ی پیچیده یا رسیدن به دانشی عمیق‌تر از آنچه که مسایل ذاتی و داخلی انسانی و اجتماعی می‌نامند، هستیم باید چه پروژه‌ای را انجام دهیم؟

البته، تقریباً به‌شمار پاسخ‌گویان به این پرسش‌ها، پاسخ وجود دارد. در مجموع، آینده‌پژوهی مجموعه‌ای از رویکردها، اهداف و روش‌ها است و بسیاری از بخش‌ها آن در مراحل مختلف تکامل قرار دارند. یک روش نزدیک‌شده به این پرسش‌ها، مطالعه‌ی گسترش نوع‌شناسی‌های رقیب با دیگر انواع بدیل تقسیم یا طبقه‌بندی مجموعه‌ی پایه و بنیادین روش‌ها، اهداف، منافع دانش، جهت‌گیری‌های آینده‌پژوهی، رویکردها، دیدگاه‌ها یا حتا معرفت‌شناسی یا هستی‌شناسی آینده‌پژوهی است. یک رویکرد ممکن به طبقه‌بندی جهت‌گیری‌های آینده‌پژوهی روش مورد استفاده‌ی بورگ[۱]  است. او آینده‌پژوهی را به پارادایم‌های کاملاً جامع تقسیم نمی‌کند. به‌جای آن، بر حوزه‌های مهم آینده‌پژوهی که اهداف تحقیقاتی متفاوتی دارند، متمرکز است.

بورگ اظهار می‌دارد که اگر جهت‌گیری قدیمی پیش‌بینی و رویکرد مدرن تخیل و تصور آرمان‌شهر/ ویران‌شهر را یک رویکرد متحد در نظر بگیریم، می‌توان آن را به‌عنوان حوزه‌ی بزرگ و نخست اهداف پژوهشی تکامل آینده‌پژوهی در نظر گرفت. این امر به‌معنای خلق تصاویر، چشم‌اندازها و سناریوهای جالب است. حوزه‌ی بزرگ دوم اهداف پژوهشی آینده‌پژوهی، توانایی پشتیبانی از برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری است. در اینجا، کاربرد آن در برنامه‌ریزی، نقطه‌ی کانونی و مرکزی است. حوزه‌ی بزرگ سوم اهداف پژوهشی آینده‌پژوهی، حل پرسش‌ها و مسایل بزرگ جهانی تمام بشریت است. از دیدگاه بورگ، فلچتیم[۲] پیشگام تعریف این پرسش‌ها و اهداف حوزه‌ی بزرگ سوم است. سرانجام، بورگ، بورگ حوزه‌ی چهارم اهداف پژوهشی آینده‌پژوهی را به‌عنوان توسعه‌ی روش‌شناسی بین‌رشته‌ای کاربردی تعریف کرد.

همراه با دیدگاه‌های بورگ، می‌توان دیدگاه‌های زیر را به‌عنوان نوع‌شناسی‌های رقیب آینده‌پژوهی در نظر گرفت: لینستون[۳] آینده‌پژوهی را به سه نوع فنی، سازمانی و فردی تقسیم می‌کند؛ عنایت‌ا… [۴]  آن را به پیش‌بینانه، تعبیری، انتقادی و یادگیری از اقدام تقسیم می‌کند؛ آمارا[۵] آن را به ممکن، محتمل و مرجح تقسیم می‌کند و نقاط تمرکز وی ارزیابی‌های کارشناسان، فرآیندهای سناریوسازی و مدل‌سازی و ساختاری هستند؛ سردار[۶] دارای نوع‌شناسی استعماری و استعمارزدایی است و بل[۷]  آن را به ذهنی، واقع‌گرا و انتقادی تقسیم می‌کند.

اگر بر آینده‌پژوهانی که از واژه‌ی «پارادایم» استفاده می‌کنند و ادعا می‌کنند که نوعی تغییر پارادایم در آینده‌پژوهی جریان دارد، یکی از مستندترین ارایه‌ها توسط مانرما[۸] صورت گرفته است. او سعی در تقسیم این حوزه‌ی تحقیقاتی به سه پارادایم هم‌زمان و بدیل دارد و پارادایم‌های وی عبارتند از:

  • پارادایم توصیفی. این پارادایم سعی در ارایه‌ی پیش‌بینی‌های بسیار محتمل براساس تحول مشاهده‌شده در گذشته دارد. در اینجا، دیدگاه مطرح‌شده نسبت به آینده،ایستا و خوش‌بینانه است. این باور وجود دارد که آینده را می‌توان پیش‌بینی کرد. هدف تحقیق آشوبناک نیست و روش‌ها به‌طور عمده کمی‌ بوده و دوره‌ی زمانی مورد انتظار کوتاه است.
  • پارادایم سناریو. این پارادایم به توصیف نوشتارهای راهنمای مختلف آینده می‌پردازد. ارزش سناریوها به توانایی آن‌ها در پیش‌بینی آینده نیست بلکه به توانایی آن‌ها در کمک به تصمیم‌گیری فعلی از طریق تصور موارد ممکن و انجام کشف‌های جالب از توسعه‌ی ممکن بستگی دارد.
  • پارادایم آینده‌پژوهی تکاملی. این پارادایم به توصیف و درک دقیق‌تر آینده‌ها در دنیای آشوبناک می‌پردازد و مبتنی‌بر قوانین تکاملی است و به‌طور عمده مبتنی‌بر کشف تحقیقات پیچیدگی و به‌طور کلی اذعان به تکامل است.

پیش‌زمینه‌ی این تقسیم‌بندی به دیدگاه‌ آمارا باز می‌گردد که آینده‌پژوهی باید بر ارزیابی‌های کارشناسان، فرآیندهای سناریوسازی و مدل‌سازی ساختار متمرکز باشد و به‌طور عمده به نظریه و کار پریگوگین[۹]  در جی‌آی‌آرجی (گروه تحقیقاتی تکامل عمومی)[۱۰] از ۱۹۸۴ تاکنون اشاره دارد. لاسزلو[۱۱] نیز یکی از شخصیت‌های کلیدی ایده‌ی رویکرد تکاملی است.

مانرما، در طول این پارادایم‌ها، دو رویکرد بزرگ را در آینده‌پژوهی مطرح ساخته که جهت‌گیری‌های فن‌سالارانه دارند و ریشه در مسایل نظامی، آینده‌نگاری فناوری و غیره دارند و هم‌چنین جهت‌گیری انسان‌گرایانه که ریشه در آینده‌شناسی دارند.

ارایه دیدگاه‌های مانرما یک اظهارنظر ارزشمند در بحث پیرامون جهت‌گیری‌های مختلف آینده‌پژوهی است، به‌خصوص آن‌که به‌ شرح تغییر جهت‌گیری در طی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ می‌پردازد و پارادایم سوم مسأله‌ساز است. در طی ۱۶ سال گذشته، همان‌گونه که مانرما پیش‌بینی کرده بود، تبدیل به مجموعه‌ی غالب روش‌های پژوهشی نشد. بلکه برعکس، پس از دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، از شهرت پارادایم تکاملی در آینده‌پژوهی کاسته شده است. دلایل زیادی را می‌توان برای شرح این امر یافت که چرا آینده‌پژوهی ایده‌های تکاملی را در روش‌شناسی و فلسفه‌ی خود نپذیرفته است. ماسینی[۱۲] پیش‌بینی کرد که چند دلیل کلیدی برای عدم‌ به‌کارگیری تفکر تکاملی در آینده‌پژوهی وجود ندارند. از دیدگاه ماسینی، آینده‌پژوهی به روش‌های موجود وابسته است و توسعه‌ی روش‌ها موجب بروز تغییراتی کوچک در رو‌ش‌های موجود می‌شوند. معنای مدل‌های جهانی در حال کاهش است، از سناریوها بیش‌تر همراه با راهبردسازی استفاده می‌شوند، هنوز هم از دلفی در حوزه‌های مختلف استفاده خواهد شد، به‌طور کلی تحلیل محیطی افزایش می‌یابد و برنامه‌ریزی راهبردی در بخش‌های عمومی و خصوصی در حال افزایش است. تاکنون، برآورد ماسینی از توسعه و تحول آینده‌پژوهی کاملاً صحیح بوده است.


[۱]. Borg

[۲]. Flechtheim

[۳]. Linstone

[۴]. Inayatullah

[۵]. Amara

[۶]. Sardar

[۷]. Bell

[۸]. Mannermaa

[۹]. Prigogine

[۱۰]. (General Evolution Research Group (GERG

[۱۱]. Laszlo

[۱۲]. Masini