نوعشناسی جدید آیندهپژوهی

در این قسمت، یک نوعشناسی جدید آیندهپژوهی از هفت مکتب آیندهپژوهی ارائه میکنیم. تأکید ما بر نقشهای متفاوت بازیگران در فرآیند بلندمدت برنامهریزی و تصمیمگیری است.
ما به سه گروه توجه داریم:
متخصصان، تصمیمگیرندگان و عموم مردم.
متخصصان معمولاً آیندهپژوهان استخدام شده، مسئولان برنامهریزی، مشاوران، دانشمندان، مهندسان، کارشناسان پزشکی، مدرسان یا افراد دیگری هستند که دانش خاصتر یا مشروعتری دربارهی یک موضوع نسبت به افراد عادی دارند.
تصمیمگیرندگان معمولاً شامل مراکز سیاسی، مدیران، قضات، شوراها، جلسات قبیلهای یا افراد دیگری هستند که دارای مسئولیت و مشروعیت اتخاذ تصمیم نهایی میباشند.
عموم مردم شامل سازمانهای غیردولتی، همچون گروههای فشار، سازمانهای محلی، جوامع مذهبی، جنبشهای کمتر سازمانیافته و البته شهروندان میباشند. این گروهها به هیچ وجه ایستا نیستند. یک نفر میتواند با توجه به بافتار اجتماعی واقعی تصمیمگیری،در تمام این گروهها حضور داشته باشد، مثلاً یک استاد اقتصاد دانشگاه میتواند برای دولت یک فرد متخصص در حوزهی پیشنگریهای اقتصادسنجی،یک فرد تصمیمگیرنده در شورای دانشگاه خود و یک عضو عادی در برنامهریزی کاربرد زمین نزدیک خانهی وی باشد. تأکید نهادن بر این نکته اهمیت دارد که هیچ یک از این سه گروه تنها شامل مردان غربی میانسال و از طبقهی متوسط نیستند بلکه همچنین سالمندان، زنان و جوانان نیز در آن حضور دارند. حتی یک کودک چادرنشین که همراه با خانوادهی خود در سودان کوچ میکند میتواند دارای نقش یک فرد متخصص در فرآیند تصمیمگیری چگونگی بهرهبرداری از منابع کمیاب چوب در یک منطقهی فرضی باشد. برای کسب اطلاعات بیشتر به مقالهی «نجات تمام آیندههای ما» مراجعه کنید.
میتوان از روش منطق آینده برای خلق نوعشناسی جدید آیندهپژوهی هفت مکتب تفکر استفاده کرد. این نوعشناسی جدید آیندهپژوهی پیوستاری از فنسالاری متخصصان تا مشارکت مستقیم شهروندان را شکل میدهد. این فرمولبندی به جای آن که بر بافتار اجتماعی – تاریخی هر مکتب تفکر متمرکز باشد بر ارتباطهای منطقی متمرکز است. بافتار اجتماعی – تاریخی موجب افزایش بصیرت افراد نسبت به تحلیل میشود اما فراتر از قلمرو این بحث می باشد. این نوعشناسی به عنوان چارچوب تحلیل مورد تجربی آیندهپژوهی حمل و نقل در بخش سه این مقاله عمل میکند.
ارتباطات آشکاری بین هفت مکتب تفکر با بحث معرفتشناسی، روششناختی و فلسفی اجتماعی آیندهپژوهی و همچنین فلسفه وجود دارد. ما از این بحث به عنوان بافتار نظری در تعبیر شیوههای ملموس تعریف نقشهای بازیگران مختلف در یک فرآیند بلندمدت تصمیمگیری استفاده میکنیم. به خصوص نقش دانش (کارشناس) و ارزشها در ارایهی توصیههای سیاستی تجزیه و تحلیل میشوند. همچنین چند جنبهی نظریهی برنامهریزی به این تحلیل اضافه میشود تا به تعریف بیشتر رویکردهای دموکراسی مشارکتی بپردازد.
اثباتگرایی کنت
ما در مکتب نخست تفکر فرض میکنیم که کل فرآیند تصمیمگیری توسط متخصصان انجام میگیرد. متخصصان بدیلها را شکل میدهند و محتملترین مورد را مییابند که در ادامه به عنوان یک واقعیت در فرآیند مشروحتر برنامهریزی اجرا میشود. در مفهوم ضمنی، فرد متخصص مهمترین تصمیم را نیز میگیرد.
فلسفهی اثباتگرا به عنوان مطلوبترین بحث پشتیبان این منطق عمل میکند. ما به جای پرداختن به مکتب منطقی اثباتگرای حلقهی وین به اثباتگرایی کنت فکر میکنیم که بر قوانین ارایهی توصیههای سیاستی متمرکز نبود. یک منبع مطلوب دیگر ارزش – عینی گرایی طبیعتگرایانهی موجود در ارتقای «متفکران جدی» افلاطون است که مورد انتقاد بک و سردار قرار گرفته است. خط اصلی بحث کنت آن است که متخصصان با انجام تحقیقات کافی میتوانند همچون شیوهی مورد استفاده دانشمندان طبیعی در تعیین قوانین طبیعت، اصول ثابت جامعه را بیابند. تصمیمگیرندگان میتوانند با قوانین طبیعی اجتماع انطباق یابند. هیچ نیازی به ملاحظات ارزش یا دمکراسی وجود ندارد.
اغلب اوقات آیندهپژوهان از مکتب اثباتگرایی انتقاد میکنند اما به ندرت از آن دفاع میکنند و حتا آن را به وضوح بیان میدارند. با این حال، اقدامات مختلفی بر اساس اصل اثباتگرایی سازماندهی شدهاند که از جمله میتوان به پیشنگریهای حمل و نقل و انرژی در کشورهای مختلف اشاره کرد. این رویکرد شبیه به مفاهیم «محتمل» آماره، «فنی» و آیندهپژوهی توصیفی سند برگ، اسلاتر، مانرما، رویکرد پیشبینانه – تجربی عنایتا… و اثباتگرایی بل است که در بخش یک توصیف شدند.
کنت خود به ریاضیات گرایش نداشت اما از مشاهدات تجربی مستقیم استفاده میکرد. با این حال، فلسفهی وی از طریق اثباتگرایان منطقی حلقهی وین وارد آمریکا شد. سپس برای مشروع ساختن سنت تجربهگرای علوم اجتماعی، پذیرفته شد که اتکای زیادی به ابزارهای ریاضی دارد. در نتیجه برونیابی روند و دیگر انواع مدلسازی ریاضی تعیینگرا دارای ارتباطات تاریخی و معرفتشناختی با تفکر کنت هستند. یک ارتباط آیندهپژوهی اثباتگرا را میتوان تا نظریهی توسعهای تک خطی روستوی تعقیب کرد.
انسانگرایی خوشبینانه
مکتب دوم تفکر بیان میدارد که متخصصان به فرمولبندی بدیلهای ممکن و همچنین ارزیابی بدیلها میپردازند. تصمیمگیری نهایی بر عهدهی تصمیمگیرندگان است.
این رویکرد با «واقعگرایی نقادانه» بل ارتباط دارد. بر اساس دیدگاه وی، آیندهپژوهان نه تنها باید بدیلهای ممکن بلکه همچنین باید بهترین بدیلها را ارزیابی کنند. توجیه این کار آن است که ارزشها را میتوان به طور عینی ارزیابی کرد. به نظر میرسد بل فکر میکند که دمکراسی (لیبرال) یکی از ارزشهای عینی است و در نتیجه تصمیمگیرندگان باید تصمیم نهایی را بگیرند. این خط بحث مشکلی دارد که به نظر میرسد بل آن را تاکنون حل نکرده است: اگر خوبی یک بدیل فرضی به صورت عینی توسط یک آینده پژوه ارزیابی شود، تصمیمگیرنده باید در مورد چه چیزی تصمیم بگیرد- تصمیم صحیح و غلط؟
شمار آن دسته از روشهای آیندهپژوهی که از این مکتب تفکر پیروی میکنند، زیاد نیست. بل سعی داشته با بکارگیری «مدل استلزام معرفت شناختی» کیکوک لی برای تحلیل بدیلهای واقعاً خوب آینده از آن استفاده کند. لی برنامهای برای اخلاق اجتماعی مبتنی بر تحلیل «طبیعتگرا» و «منطقی» و نتایج قوانین ترمودینامیک آماده کرده است. چند کاربرد تحلیل هزینه- فایده را میتوان به عنوان ابزارهای عملی ارزیابی در نظر گرفت. به نظر میرسد دکترین برنامهریزی منطقی در نظریهی برنامهریزی نیز به دنبال همین هدف است. به نظر میرسد رویکرد بل در ارتباط با پنج نوعشناسی دیگر بازنگری شده در فصل یک منحصربهفرد است، اما میتوان آن را به رویکرد پیشبینانه – تجربهگرای عنایتا…، آیندهپژوهی تکاملی مانرما و رویکرد برونیابی ماسینی متصل ساخت.
انسانگرایی تکثرگرا در نوعشناسی جدید آیندهپژوهی
در مکتب سوم تفکر، متخصصان آیندههای بدیل را شکل میدهند، تصمیمگیرنده با کمک متخصصان آنها را ارزیابی میکند و تصمیمگیرنده یک بدیل را انتخاب میکند.
همانگونه که پنتی مالاسکا پیش از این خاطر نشان ساخته است یک تفاوت فلسفی بنیادین بین این رویکرد و انسانگرایی خوشبینانه وجود دارد. این رویکرد به طور ضمنی بیان میکند که هیچ گونه ارزش عینی برای انجام این ارزیابی وجود ندارد. در نتیجه میتوان با «گیوتین» هیومین پیوند برقرار کرد: ارزشها و دانش را باید از هم جدا ساخت و نمیتوان صرفاً بر اساس دانش تصمیم گرفت. همچنین پوپر نیز دربارهی جامعهی بازتر با احترام کمتر به مقامات و نقد قوی تاریخگرایی، یعنی جبرگرایی سخن گفت.
جورج هنریک فون رایت اصول منطق دلالت، «هنجارهای فنی» را شکل داده است که میتوان آن را پایه و اساس این متب تفکر تصور کرد. هدف دانشمندان کاربردی تحلیل و تولید ابزار اهدافی خاص است، یعنی «اگر خواهان رسیدن به آن هدف هستید، باید این نوع اقدام را انجام دهید.»
انسانگرایی تکثرگرا در رویکرد «چه اتفاقی میافتد اگر» آیندهپژوهی حاضر است، و برتراند دو ژوونل، آنها را «پیشنگریهای ثانویه» مینامد. سناریوها معمولاً توسط یک آیندهپژوه ساخته میشوند و انتظار میرود که تصمیمگیرنده یکی از آنها، یا در بعضی موارد چند سناریو، را انتخاب کند. مکتب آیندهنگاری فرانسه (لاپراسپکیتو) نیز همین ایدهی پایه را دارد. این رویکرد با مفهوم مانرما از پارادایم سناریو پیوند دارد و همچنین رویکرد فرهنگی – تعبیری عنایتا… و «ممکن» آمارا نزدیک است. به نظر میرسد رویکرد چشمانداز محور نیز این مفهوم را در بر میگیرد.
دموکراسی انتخابات در نوعشناسی جدید آیندهپژوهی
یک گام در جهتگیری مشارکتیتر، فضایی است که در آن متخصص بدیلها را شکل میدهد، اما ارزیابی بدیلها مثلاً وابسته به وزندهی معیارها توسط تصمیمگیرنده و پیمایش افکار عمومی است. گردآوری داده پیرامون عقاید افراد، با استفاده از پرسشنامهها یا برنامههای رایانهای، توسط متخصص صورت میگیرد. تصمیم نهایی توسط تصمیمگیرنده اتخاذ میشود.
رابطهی بین ارزشها و دانش مشابه انسانگرایی تکثرگرا است که پیش از این ذکر شد. فرض نوظهور در این پارادایم آن است که شاید نظام پارلمانی دموکراتیک بسیار آهسته واکنش نشان میدهد یا داری سونگری به ارزشها و نگرشهای متغیر شهروندان است. به این دلیل نیاز به جمعآوری اطلاعات دربارهی افکار عمومی برای تکمیل نقش تصمیمگیرنده حس میشود.
این رویکرد بسیار منطقی است اما نویسندگان آنها از بسیاری از شواهد تجربی مورد استفاده در حوزهی آیندهپژوهی آگاه نیستند. از جمله میتوان به رویههای استماع عمومی فرآیندهای ارزیابی تأثیر محیطی (EIA) در آمریکا و همچنین رأیگیری از راه دور اشاره کرد. همچنین فرآیند ساخت بزرگراه شهری در فنلاند نیز تابع نظرسنجی از افراد است. چند روش تحلیل تصمیم و ارزیابی ریسک شامل وزندهی به نتایج بدیلها و محاسبهی بدیل بهینهی فردی است . این مکتب تفکر خط مرز مفاهیم ممکن، محتمل و مرحج آمارا است. پارادایم سناریو مانرما، معرفتشناسی فرهنگی- تعبیری عنایتا… و رویکرد چشمانداز ماسینی این مکتب تفکر را در بر میگیرند. تعیین این موضوع که آیا میتواند بر مبنای طبقهبندی واقعگرایی انتقادی بل نیز باشد، زیرا به جای تأکید بر «چه چیزی صحیح است» بر «مردم فکر میکنند چه چیزی صحیح است»، تأکید میشود، دشوار است.
عملگرایی نقادانه در نوعشناسی جدید آیندهپژوهی
در این رویکرد فرض پایهی ظرفیت متخصص برای بیان آیندههای بدیل ممکن «واقعی» کنار گذاشته میشود. متخصص تنها به تصمیمگیرندگان و عموم افراد برای شکلدهای به بدیلهایی که آنها را مرتبط در نظر میگیرد، کمک میکند. ارزیابی بدیلها از طریق انجام بحثهای عمومی میان تصمیمگیرنده و عموم افراد صورت میگیرد و تصمیم نهایی توسط تصمیمگیرنده اتخاذ میشود.
نکتهی فلسفی آن است که جدایی دانش و ارزشها، حداقل هنگام شکلدهی به توصیهها، ممکن فرض نمیشود. از آنجا که تمام دانش مرتبط با تصمیمگیری به عنوان یک نظریه، گرایش و ارزش فرض و دیده میشود، تقسیم کار در شکلدهی به هنجارهای فنی، یک نقش و فعالیتی کارکردی در نظر گرفته نمیشود. در نتیجه بهترین کار دعوت از عموم افراد برای آغاز فرآیند کار است. این دیدگاه، حداقل توسط جان فورستر نظریهپرداز برنامهریزی که مفهوم عملگرایی نقادانه از وی گرفته شده است، پیشنهاد شده است. این رویکرد به ترکیب دکترینهای فلسفهی عملگرا و نظریهی انتقادی میپردازد. هدف آن در اینجا رسیدن به اجماع نیست. معمولاً بستهای از قوانین قابل قبول گفتمان اجتماعی در سنت انتقادی – عملگرا همچون ارتباط آرمانی آپل و هابرماس توصیه میشود.
به این نوع رویکرد اغلب در آیندهپژوهی، مثلاً کارگاههای آینده، کارگاههای سناریو و مدیریت چشماندازساز پرداخته شده است. همچنینی میتوان از روش دلفی به شیوهای استفاده کرد که از این دست قوانین پشتیبانی کند. به تازگی کسکینن مدل «تصمیمگیری متخلخل» را با تأکید بر مشارکت سازمان یافتهی شهروندان در جامعهی اطلاعات توسعه داده است. به نظر میرسد این مکتب شبیه به حوزهی تأویلگرا/عملی سندبرگ، اسلاتر و مانرما و رویکرد فرهنگی- تعبیری عنایتا… و تحت طبقهبندی بزرگتر رویکرد چشمانداز ماسینی است. به نظر میرسد خط مرز واقعگرایی انتقادی بل و پسا اثباتگرایی را مشخص میکند.
عملگرایی نسبیگرا
رویکرد بعدی باید باور به توان متخصص در سازماندهی فرآیند شکلدهی به آیندههای بدیل را کنار بگذارد و نقش وی را به یک شهروند عادی «تقلیل» دهد. سپس تصمیم گیرنده و عموم افراد باید بدیلها را شکل دهند و همچنین به ارزیابی آنها بپردازند و تصمیمگیرنده باید تصمیم نهایی را بگیرد.
از منظر فلسفی تفاوت بین این رویکرد و عملگرایی انتقادی قبلی را میتوان به عنوان تفاوت بین مواضع هابرماس و ریچارد رورتی درک کرد. هابرماس به بحث سازمانیافته و نظاممند با پیروی از اصول گفتار ایدهآل باور داشت در حالی که رورتی، با تأثیرپذیری از کواین، به بحث غیرنظاممند نسبیگرا باور داشت زیرا نمیتوانست به یک واقعیت کلی در یک فرآیند نیرومند دست یابد.
تصور نمونههایی از این مکتب در قلمرو آیندهپژوهی تاحدی دشوار است، اگر چه میتوان کارگاههای آیندهپژوهی خود سازماندهی شده را یک نمونه در نظر گرفت. ارتباطات روششناختی با این رویکرد را میتوان در روشهایی همچون داستانگویی،سناریونویسی صرفاً اکتشافی، اردوگاههای ارتباط و تحلیل لایهای سببی مشاهده کرد. این مکتب تفکر دارای ویژگیهای رویکردهای انتقادی پساسختاری عنایتا…، آرمان شهری ماسینی، نجاتبخشی سندبرگ، اسلاتر و مانرما، مرحج آمارا و پسا اثباتگرایی بل است.
نسبیگرایی مورد انتقاد پوپر و سپس بل به پوچگرایی گراییده است. آنها فکر میکردند که اگر نتوان هیچ موضع اخلاقی را بهتر از دیگری دانست، آنگاه مردم هر گونه که احساس رضایت کنند عمل خواهند کرد و ممکن است بدون دلیل به یکدیگر ظلم کنند. خط تفکر به طور منطقی ممکن است، اما تنها راهحل نیست. ممکن است فرد ادعا کند که به دلیل عدم موجود یک معیار کلی تأیید شده برای خوبی، ما باید یک جامعهی دموکراتیک برای تشخیص نوع قوانین و هنجارهای مورد نیاز برای زندگی خود داشته باشیم. در واقع، دیدگاه دوم توسط نسبیگرایان ارتقاء مییابد.
هرج و مرجگرایی دموکراتیک
در مکتب تفکر آخر، تمام مراحل توسط عموم افراد انجام میشوند. به عبارت دیگر، مشارکت مستقیم و کامل شهروندان رخ میدهد که بیانگر نوعی هرج و مرجگرایی یا نوعی جامعهی مدنی دمکراتیک آرمانی همچون دیدگاه ارسطو است.
از منظر فلسفی، مکتب اخیر تفکر بیانگر نسخهی نهایی نسبیگرایی است که در آن هر موضوعی تبدیل به یک بحث میشود زیرا نمیتوان به اصول رویهای یا مهمی برای تضمین رسیدن به یک تصمیم خوب دست یافت. میتوان ارتباطاتی را با تفکر پل فیرابند یافت که از اصل «هر چیز جاری» برای تمام تحقیقها و پرسشها پشتیبانی میکرد. او همچنین مختلف قوانین بحث بود و یک فرآیند باز را ترجیح میداد. و همچون رورتی بر این امر اصرار داشت که قانون وی یا ضد قانون وی منجر به جامعهای دمکراتیکتر میشود.
اما یک تفاوت فلسفی بین این هرج و مرجگرایی دموکراتیک و دو مکتب تفکر عملگرا وجود دارد؟ ما بر این باوریم که یک مکتب هرج و مرجگرای نسبی نهایی دارای این ادعای متافیزیکی است که خود واقعیت شامل واقعیتهای مختلف است و نه تنها تعابیر مختلفی از یک واقعیت که عملگرایان در مورد آن بحث میکنند. این دیدگاه در متافیزیک لایبنز که «مطلقشناسی» نامیده میشود، وجود دارد. هیچ گونه ارتباط منطقی بین نظریهی واقعیت و نظریههای دموکراسی مشارکتی وجود ندارد، اما این فرض فضایی از انعطافناپذیرترین تفکر اثباتگرای تحلیلی تا بازترین نسبیگرایی اکتشافی پدید میآورد. بحث دوم برای جدایی،بحث رورتی در مقابل گفتمان «هر چیز جاری» است.
به ندرت میتوان در متون آیندهپژوهان، مطالب مرتبط با هرج و مرجگرایی و تفکر گستردهی نسبیگرای یافت. میتوان آثاری از آنها را در متون آرمانشهری، منابع و فیلمهای داستانهای علمی – تخیلی یافت. به نظر میرسد در میان نوعشناسیهای بازنگری و مرور شده در بخش یک، معرفتشناسی انتقادی پساسختاری عنایتا…، رویکرد آرمان شهری ماسینی و پسا اثباتگرایی بل بیش از همه به این ایدهها نزدیک باشند و همچنین به نظر میرسد مفهوم «مرحج» آمارا حاوی رادیکالترین نسخهی نسبیگرایی باشد.