روندهای جدید
آیندهپژوهی تکاملی

از منظر نمایندگان آیندهپژوهی تکاملی، مطالعهی آینده کافی و رضایت بخش نیست چرا که موضوعات مورد مطالعه سادهسازی میشوند و نظریهها، روششناسی کاربردی و روشها برای اکتشاف واقعیت در وضعیت تغییر دائمی یا شرایط آیندهی آن مطلوب و کافی نیستند. هنگامی که تغییرات عمیقی در حال رخ دادن هستند، آینده پژوهی میتواند و باید به ارزیابی کدام نوع آینده بپردازد؟ پاسخ آینده پژوهی تکاملی به این پرسش آن است که باید نوعی آیندهی باز باشد که همزمان تعریف شده و تعریف نشده بوده و صحنهی فعالیت انسان باشد. عدم قطعیت آینده امری تکاملی است و وجود ریسک عامل بقای جامعهی انسانی است. از همین در این بخش به روندهای جدید خواهیم پرداخت.
بر اساس این دیدگاه، موضوع مورد مطالعه ی آیندهپژوهی، تکامل به اصطلاح پیچیدگیهای ظهور یافته است که به هر چیزی حتی انسان بپردازد. در نتیجه، آیندهپژوهی به عنوان یک علم اجتماعی بر پیچیدگیهای انسان و جامعه وی به عنوان اجزای سازمند متمرکز است. انسان نه تنها به عنوان یک موجود زیست شناختی، بلکه همچنین یک موجود برخوردار از روان – اجتماعی در این پیچیدگیها نقش بازی میکند. مشارکت و تکامل زیست شناختی انسان اهمیت کمتری برای اهداف آینده پژوهی دارند زیرا تغییرات ماهیت وی بسیار آرام هستند و گسترهی زمان آنها فراتر از حوزهی مورد علاقهی آینده پژوهی است.
توانایی انسان در احساس، تفکر و شکلدهی به سازمانهای مختلف اجتماعی به میزان قابل ملاحظهای بیش از موجودیت زیستشناختی وی تغییرپذیر است. به این دلیل است که موضوع واقعی آیندهپژوهی تعامل بین کیفیت قبلی و محیط طبیعی و مصنوعی و همچنین تکامل آن است. میتوان از عبارت اروین لاسزلو استفاده کرد که آیندهپژوهی باید به تکامل فرهنگی – اجتماعی انسان اندیشه ورز جهش یافتهی فرهنگی بپردازد.
نمایندگان آیندهپژوهی تکاملی فرضیههای نظریهی تکامل عمومی را به عنوان ویژگی کلی میپذیرند. آنها این مفهوم را میپذیرند که تغییر تکاملی پیچیدگیهای ظهور یافته توسط تغییرات محیط خارجی خلق میشود، اما توسعهی پیچیدگیها در اقدامات متقابل داخلی آشکار میگردد. تغییر تکاملی هنگامی رخ میدهد که سازوکارهای کاهش نوسانها دیگر قدر به جلوگیری از بروز خطاها نباشند و نوسان رو به رشد پیچیدگی را در یک مسیر جدید، از طریق خلق سازوکارهای دو شاخه، قرار میدهد. در این مرحلهی به اصطلاح حساس شماری از گزینهها، از جمله آیندههای اجتماعی ممکن، ظاهر میشوند و این مسئله فوقالعاده غیرقطعی است که کدام ایندهی ممکن موجب تحول و گذار پیچیدگی و اشباع سامانههای فرعی آن خواهد شد. هنگامی که رقابت میان آیندهها حل شود، یک دورهی پراکندگی پدید میآید، یعنی هنگامی که تغییرات مستولی میشوند و موجب تغییر پیچیدگی میگردند، در نتیجه منجر به ظهور سطح جدیدی از تکامل میشوند.
پیش از وقوع تغییر تکاملی، همواره تجمیع تنشها و انحرافهای مختلف و بحرانها وجود دارند. میتوان آنها را با استفاده از ابزار نظامهای اطلاعات جامعه شناسایی کرد. پیشنگری یک تغییر تکاملی، به دلیل عدم قطعیت آن بسیار سختتر است. به این دلیل، وجود رویکرد تکاملی امری ضروری اما ناکافی است. همچنین به توانایی شناسایی ارزشها و الگوهای جدید ممکن در جامعه نیاز است.
از منظر آیندهپژوهی تکاملی دو وظیفهی اصلی وجود دارند. یکی از آنها ارزیابی روندهای توسعه و تکمیل آنها است یعنی مفهومی که اینده پژوهی پیش از این نیز بدان پرداخته است. وظیفهی دیگر، بررسی تغییرات تکاملی آینده و اکتشاف آنچه که به طور کیفی دورنماهای آیندهی جدید را میسازد (از نظر تکاملی)، است. پیشنگری روندهای توسعه و تکمیل و خاتمهی آنها امری ضروری است و میتوان به طور قابل اتکا در دورههای بین تغییرات تکاملی به آن پرداخت. از طرف دیگر، نمیتوان در مفهوم متعارف به پیشنگری تغییرات تکاملی و آیندههای ممکن پرداخت، زیرا آنها به میزان زیادی از تغییر و ارزشهای متغیر تأثیر میپذیرند. میتوان و باید با رویکرد تکاملی به این موضوع پرداخت. در چنین مواردی باید این نکته را به ذهن سپرد که ما در حوزهی مفهوم کلاسیک پیشنگری حرکت نمیکنیم بلکه تنها دورنماهای تکاملی را ارایه میکنیم.
آیندهپژوهی تکاملی به دنبال توسعهی بیشتر روششناسی خود به منظور پرداختن به رویکرد و وظایف جدید خود است. آیندهپژوهی تکاملی با تمرکز بر مفهوم غیرخطی تکامل، اکتشاف چند بعدی روندهای توسعه غیرخطی گذشته، حال و آینده را به عنوان وظیفهی اصلی خود تعیین کرد و در دوران وقوع تغییر تکاملی به دنبال داشتن رویکرد کلنگر به آیندهی جامعه و خلق آینده و نه کنار هم قرار دادن جنبههای تغییر اجتماعی بلکه ارزیابی کل پویایی تکاملی به عنوان یک کلیت است. این رویکرد قادر به اکتشاف تغییرات ممکن در الگوی کلی تکامل اجتماعی و نقشهی شناختی تکامل انسان، یعنی در نظام اصول سازماندهی دانش ارزشها و خود زندگی است. با توجه به این موضوع، استعارهی به اصطلاح مرحله– فضا را میتوان در شکستن و تبدیل پدیدههای اجتماعی چند بعدی به فضاهای بعدی کاهش یافته به کار گرفت. با کمک استعارهی مرحله، فضا، میتوان مدلهای تکالی خاص را ساخت که قادر به بیان انتقال از ثبات به بیثباتی، تنظیم حرکت سازوکارهای دو شاخه و قلمرو آیندههای ممکن هستند.
آیندهپژوهی تکاملی همچنان به توسعهی رویه های اکتشاف و جمعآوری چشماندازهای فردی و ذهنی از آینده و همچنین روشهای سناریوسازی ادامه میدهد. این امر امکان به کارگیری دامنهی وسیعی از رویههای فردی و ذهنی را از طریق نقش مهم اعطا شده به دیدگاه آینده و جهتگیری آیندهی کارشناسان و غیرکارشناسان به طور یکسان فراهم میسازد. پیوندزدن نتایج این پیمایشها با مدلهای تکاملی یا ترکیب آنها در یک مدل تکاملی زبانی امکان بیان مفهوم سناریوهای به اصطلاح تکاملی متفاوت از موارد قبلی را فراهم میآورد.
- آیندهپژوهی نقادانه مفهوم به کار رفتهی «آینده» در آیندهپژوهی و روشهای آن را مشکل زا میداند و این فرض را اشتباه میداند که آیندهپژوهی تنها بر آیندهای که باید تحقق یابد و شناخت مقدماتی آن ، متمرکز باشد. مطالعات آیندهپژوهی تنها به منظور کسب اطمینان از این امر که علم واقعی فرض شوند خود را معطوف به این مفهوم محدود و یک جانبه میسازند. در نتیجه، اکتشاف و تعبیر آینده در ارتباط واقعی با انسان را کنار میگذارند.
بر اساس دیدگاه آیندهپژوهی نقادانه، آینده را نه تنها میتوان به عنوان موضوعی که با گذشت زمان محقق خواهد شد بلکه همچنین به عنوان مفهومی که در زمان حال، در افکار و احساسات افراد وجود دارد، تعبیر کرد. این آینده بر زمان حال اثر میگذارد و بخش سازمند قوانین زندگی را شکل میدهد و نه تنها یک شکل خاص تعبیر شناختی بلکه یک نگرش احساسی (خوشبینی، بدبینی، امید یا ترس) نیز هست. این نوع آینده که در زمان حال وجود دارد پیشرفتهترین شکل آیندهنگاری انسان است. آیندهنگاری یک ظرفیت و توانایی انسانی است که از وی در مقابل آسیب و زیان محافظت میکند و فعالیت او را مستمر و هموار میسازد. فعالیت آیندهنگاری ناشی از حس محو نشدنی عدم قطعیت ریشه گرفته در ماهیت غیرقطعی موجودیت زیستشناختی است. این امر از طریق یادگیری توسعه مییابد و میتوان آن را بهبود بخشید. در سطح کنونی توسعهی انسان، تفکر دربارهی آینده و تصور مفهوم آینده، دیگر نمیتوان آنها را صورتهای مجزای تفکر در نظر گرفت.
آیندهپژوهی نقادانه همچنین موجب تمایز زمانهای مختلف به صورت توالی گذشته، حال و آینده میشود. با این حال، این حوزههای زمانی در زمان حال نیز وجود دارند. در زمان حال، گذشته نشان دهندهی تاریخ، دستاورد، شرط هویت، است و زمان حال به معنای درک، ادراک، واقعیتها و فعالیتها است. آینده یادآور انتظارات، اهداف، طرحها و زمانبندی اقدامات آینده است. دورههای زمانی در زمان حال در ذهن و تعبیرشناختی ما نه تنها به عنوان پدیدههایی مجزا بلکه به صورت تعامل دایمی وجود دارند و گذشته از طریق تعبیر خود بر زمان حال تأثیر میگذارد و میتوان ابزاری برای گریختن از زمان حال باشد. آینده از طریق پیش پنداشتن به زمان حال شکل میدهد و همچنین میتواند مسیر و راهی برای خروج از زمان حال باشد. دورههای زمانی به طور مداوم با یکدیگر تداخل دارند و در ذهن و روان ما در یکدیگر نفوذ میکنند.
زمان حال، از یک طرف طبقهبندی زمان محدود «اینجا و اکنون» است و از طرف دیگر «زمان حال تعمیم یافته» در ذهن ما قادر به ایجاد همزمان ارتباط بین گذشته، حال و آینده و روزآمدسازی نتیجهی کار است. حال اخیر همچنین دارای گسترهی زمانی متغیر و تاریخی است که ممکن است در سطوح کنونی تمدن ما دویست سال طول بکشد. در این در حال تعمیم یافته آیندهنگاری انسان نقش ایفا میکند. در نتیجه، آیندهپژوهی نقادانه بر این آینده به عنوان آیندهنگاری انسان متمرکز است که همچنین حال تعمیم یافته است. وظیفهی آن از یک طرف اکتشاف آیندهنگاری انسان و از طرف دیگر توسعهی بیشتر این فعالیت و رسیدن به سطح اجتماعی است.
این نوع آیندهپژوهی که بر آیندهنگاری انسان متمرکز است با زمان مشخص شده و مفهوم پرکاربرد آینده پژوهی، پیشنگری آینده، که میتوانند دانش مقدماتی دربارهی آن فراهم سازند،را میشکند. آیندهپژوهی نقادانه پی به این امر غیرممکن میبرد و کار دیگری به جز اکتشاف و تحلیل انتقادی محتوای آیندهی موجود در زمان حال انجام نمیدهد و در نتیجه به افراد و نهادهای اجتماعی در توسعهی قابلیت آیندهنگاری آنها کمک میکند. این نوع آیندهپژوهی به دلیل داشتن پیوند با آیندهنگاری انسان و برخورداری از رویکرد انتقادی نسبت به آن، خود را در آیندهنگاری یا آیندهپژوهی انتقادی مینامد.
تولد و توسعهی آن بر اساس این واقعیت، توجیه میشوند که آیندهنگاری باید در دوران تغییرات سریع و عمیق به سطح اجتماعی ارتقا یابد. نظریه و روش غالب آیندهپژوهی قادر به انجام این کار نیستند، آنها به آیندهنگاری فردی بیتوجهاند و پرداختن به آینده را تبدیل به مزیت گروههای ذینفع خاص میسازند. آیندهپژوهی نقادانی به دنبال تحقیق و انجام آیندهنگاری اجتماعی به شیوهای دمکراتیک از طریق ایجاد پیوند بین آیندهنگاری فردی با فرآیند کامل آیندهنگاری نهادی- اجتماعی و توسعهی کامل دیدگاه و فرآیندهای مشارکتی، به عنوان وظیفهی اصلی آیندهپژوهان است. همچنین نقش میانجی را در فرآیند آیندهنگاری ایفا میکند. با انجام این نقش اجتماعی و ترغیب افراد به مشارکت، میتوان دست به انتخاب و اقدام مسئولانه زد و سعی در خلق بهبود بازدهی فرآیند یادگیری اجتماعی داشت.
در این رویکرد، فعالیت آیندهپژوهان انتقادانه به طور همزمان علمی و عملی است. به دلیل به کارگیری و توسعهی روششناسی و فرآیندها، علمی محسوب میشود و همچنین به اکتشاف، درک و نقد تحلیلهای محتوای مفهوم موردنظر افراد از آینده و آیندهنگاری میپردازد. از این نظر عملی محسوب میشود که بخشی از فعالیتهای آیندهنگاری را شکل میدهد و به هدایت آنها میپردازد.
نقد طبقهبندی مرکزی آیندهپژوهی انتقادانه است و بسیار بیشتر از انتقادگرایی صرف است و به دامنهای از دیدگاهها و درک عمیق اشاره دارد که امکان تحقق کاملتر توان بالقوهی انسان در پرداختن به آینده را فراهم میسازند. این روند از چند منبع – فلسفههای ساختارگرایی، پساساختارگرایی و پسامدرنیسم– قابلیتهای انتقادی خود را میگیرد.
نقطهی آغاز ساختن واقعیت اجتماعی آینده، گفتگوی به اصطلاح پساساختاری است که در آن ارتباط از طریق زبان نقش برجستهای بازی میکند. دیگر اشکال ارتباط، مثلاً تصاویر، طرحها، فیلمها، چند رسانهها نیز میتوانند حاملان آینده باشند. در گفتگوهای پساساختارگرا، میتوان آیندهها را واقعیتها و رژیمهای جدید حقیقت ساخت. یک گام دیگر در ساختن آینده، حضور در فرآیند نوآوری اجتماعی، مشروع ساختن آیندهی دلخواه و تبدیل آن به واقعیت است. به این دلیل، آیندهپژوهی باید دارای دانش عمیق و چندجانبه دربارهی جامعه و حرکت آن باشد. یک راه دستیابی به آن، به اصطلاح «استعارهی معماری اجتماعی» است که مبتنی بر دیدگاه وجود یک معمار است.
یک معمار خوب که بخشهای مریی و نامریی ساختارها را درک میکند، قادر به ترکیب دانش و تحقق آن به صورت ساختههای خاص است. در این تمثیل، «رویکرد معماری اجتماعی» ترکیب کامل ساختارهای سطحی جامعه (زبان، نمادها، رسوم، قوانین و نهادها)، ساختارهای تعریف کنندهی جامعه (هنجارهای فرهنگی، تصورات، الگوهای اخلاقی – معنوی) و پارادایمهای بنیادین و جهانبینیها (واقعیت، تعابیر طبیعت و انسان و ویژگی اجتماعی) را در نظر میگیرد.
برای آیندهپژوهی انتقادانه، روند اصلی توسعهی روششناسی گسترش حلقهی روشهای عددی و کمی و شیوههای محاسبه نیست بلکه گسترش و تعمیق حلقههای روشهای زبانی – کیفی است. در این حوزه، چند روش شرح و بسط یافته، پذیرفته شده و بیشتر توسعه یافتهاند. یک روش مستقل آیندهپژوهی برای خلق به اصطلاح پیشنگریهای مشارکت کننده ظاهر شده است. این روش یک تکنیک کارگاه آیندهپژوهی است که همچنین ابزار به کارگیری گفتگوهای پساساختاری است. این روش در صورتهای مختلف خود قادر به برآورد و تخمین آیندههای بدیل، و علاوه بر آن فرونشاندن ترسهای مرتبط است. این تکنیک انعطافپذیر و مدولار میتواند به عنوان پایه و اساس آنچه که «مدیریت چشماندازساز» نامیده میشود، خدمت کند که نوعی فعالیت آیندهنگاری – پیشنگری گروهی- نهادی است که موجب احیای روح آیندهپژوهی انتقادانه میشود. این روش به دلیل برخورداری از انعطافپذیری، «آیندهنگاری فناوری» نامیده شده و تبدیل به روشی بسیار موفق در پیشنگری فناورانه شده است.