کتاب صوتی کوری | ژوزه ساراماگو

کتاب صوتی کوری

کتاب صوتی کوری

کتاب صوتی کوری – بخش اول

کتاب صوتی کوری – بخش دوم

کتاب صوتی کوری – بخش سوم

کتاب صوتی کوری – بخش چهارم

کتاب صوتی کوری – بخش پنجم

کتاب صوتی کوری – بخش ششم

کتاب صوتی کوری – بخش هفتم 

کتاب صوتی کوری – بخش هشتم

کتاب صوتی کوری – بخش نهم

کتاب صوتی کوری – بخش دهم

کتاب صوتی کوری – بخش یازدهم

کتاب صوتی کوری – بخش دوازدهم

کتاب صوتی کوری – بخش سیزدهم

کتاب صوتی کوری – بخش چهاردهم

کتاب صوتی کوری – بخش پانزدهم

کتاب صوتی کوری – بخش شانزدهم

کتاب صوتی کوری – بخش هفدهم

کتاب صوتی کوری – بخش هجدهم

کتاب صوتی کوری – بخش نوزدهم

کتاب صوتی کوری – بخش بیستم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و یکم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و دوم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و سوم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و چهارم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و پنجم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و ششم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و هفتم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و هشتم

کتاب صوتی کوری – بخش بیست و نهم

کتاب صوتی کوری – بخش سی ام

کتاب صوتی کوری – بخش سی و یکم

کتاب صوتی کوری – بخش سی و دوم

کوری
نویسنده: ژوزه ساراماگو

ساراماگو می‌گوید:« این کوری واقعی نیست ، تمثیلی است.
کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم….»
کوری رمانی از ژوزه ساراماگو که نخستین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو در این رمان از کوریِ آدم‌ها سخن گفته‌است. در این رمان، هاله‌ای سفیدرنگ بعد از کور شدن افراد مقابل چشمانشان ظاهر می‌شود.
ساراماگو در این رمان از تلمیح استفاده کرده و با اشاره به نوشته‌های قدیمی، اثرش را زیباتر و تأثیرگذارتر کرده‌است. ساراماگو در رمان کوری برای شخصیت‌ها اسم انتخاب نکرده‌است. باوجوداین، پیچیدگی در رمان ایجاد نشده و خواننده به‌راحتی می‌تواند با شخصیت‌های رمان ارتباط ذهنی برقرار کند. ویژگی دیگر این رمان در بازگشت‌های زمانی به گذشته و آینده در خیال شخصیت‌های رمان است که به زیبایی و جذابیت آن افزوده‌است.
ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی، که بارها نامزد جایزه نوبل ادبیات شده بود، سرانجام ، و دیر هنگام در سال ۱۹۹۸ در سن ۷۶ سالگی موفق شد این جایزه را از آن خود وکشورش کند. آثار این رمان نویس و شاعر که به عبارتی رئالیسم جادویی را با انتقادات گزنده سیاسی می آمیزد به ۲۵ زبان ترجمه شده است.

کتاب صوتی کوری

خلاصه کتاب کوری

کتاب کوری رمانی در مورد کور شدن و کور ماندن است. در این کتاب نه شهر نام دارد و نه افراد. شخصیت‌های اصلی این رمان را افراد زیر تشکل می‌دهند:

  • همسر چشم پزشک
  • چشم پزشک
  • مردی که اول کور شد
  • دختر عینکی
  • پسر لوچ
  • پیرمردی که چشم بند داشت

کتاب کوری که درباره رعایت نکردن حقوق دیگران است و رمان در یک چهار راه آغاز می‌شود. جایی که اولین نفر به یک کوری عجیب دچار می‌شود. یک نوع کوری که در آن چشم‌ها سیاهی را نمی‌بیند بلکه یک نوع کوری سفید است که در آن شخص همه چیز را سفید می‌بیند، انگار که در یک دریایی از شیر به سر ببرد.

کتاب کوری در یک چهارراه آغاز می‌شود. جایی که رنگ‌های چراغ راهنمایی نظم را برقرار می‌کند و به آدم‌ها می‌گوید که چه وقت حرکت کنند و چه وقت توقف کنند. اولین مورد کوری در این چهارراه اتفاق می‌افتد که در آن فردی پشت ماشین خود نشسته و با سبز شدن چراغ حرکت نمی‌کند.

اتومبیلهای پشت سر یکریز بوق می‌زنند. چند راننده از اتومبیلها بیرون آمده‌اند تا وسلیه وامانده را به جایی هل بدهند که راه را بند نیاورد، با عصبانیت به شیشه‌های بسته اتومبیل مشت می‌کوبند، مردی که تویش نشسته سر به سویشان برمی‌گرداند، اول به یک طرف و بعد به طرف دیگر، پیداست که با داد و فریاد چیزی می‌گوید، حرکت لبهایش نشان می‌دهد که چند کلمه را تکرار می‌کند، نه یک کلمه بلکه سه کلمه، چون بعد که یکی به هر ترتیب در را باز می‌کند، معلوم می‌شود که می‌گوید من کور شده‌ام. (کتاب کوری – صفحه ۱۶)

پس از کور شدن اولین نفر رفته رفته افرادی که با مردی که اول کور شد در ارتباط بودند نیز کور می‌شوند و همین‌طور به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود. حال دولت که احساس خطر می‌کند مجبور می‌شود آن‌ها را از جامعه جدا کند. اکنون دیگر تعداد قابل توجهی از کورها در قرنطینه هستند و به ناچار باید در فضایی وحشتناک به زندگی ادامه دهند و…

در این کتاب ژوزه ساراماگو توجه ویژه‌ای به زن‌ها دارد و این افتخار را نصیب همسر چشم پزشک می‌کند که تا آخر بینایی خود را داشته باشد. بینایی به معنی اینکه دو چشم او دچار مشکلی نمی‌شود اما در طول کتاب می‌خوانیم که همسر چشم پزشک نیز، خودش را به نوعی کور می‌داند.

عباس پژمان در ابتدای کتاب کوری مقاله‌ای تحت عنوان تاملی در کوری آورده است که در مورد این توجه ساراماگو به زن‌ها چنین می‌نویسد:

ساراماگو برای زن‌ها احترامِ خاصی قائل است. از وقتی که با همسرش ازدواج کرده است، هر کتابی که می‌نویسد به زنش تقدیم می‌کند، در تمام رمان‌هایش (لااقل در مورد شش رمان این موضوع صدق می‌کند) زن‌ها در هر مرتبه و مقامی که هستند، و هر نقش یا شغلی که دارند، منشا محبت و واجد خصلت‌های شریف انسانی هستند، در کوری هم اولین کسی که پیام کتاب را می‌گیرد یک روسپی است: دختری که عینک دودی می‌زد. و تنها کسی که هیچ‌گاه کور نمی‌شود باز یک زن است: همسر دکتر.

کتاب کوری اما یک داستان تلخ و زجرآور است. اوایل رمان به شدت احساس بدی داشتم و هر چند وقت یک بار کتاب را کنار می‌گذاشتم تا بتوانم با چشم خودم چیزهایی را ببینم. تا بتوانم نگاه کنم و از فضای کتاب خارج شوم. کتاب به قدری قوی نوشته شده که هرکسی ممکن است تصور کند که چشم‌های خودش نیز دچار مشکل شده است.

ژوزه ساراماگو سعی کرده تا می‌تواند این کتاب را هولناک بنویسد و به اعتقاد من این کار را به خوبی انجام داده است. در طول خواندن کتاب، وحشت می‌کنید، از انسان متنفر می‌شوید، ناراحت می‌شوید و بسیاری از احساسات مخرب دیگر را هم تجربه می‌کنید، اما همچنان امیدوار هستید، لذت می‌برید که در این میان یک نفر می‌بیند.

کتاب کوری در مورد کور شدن و کور ماندن است. در مورد چشم‌هایی است که نمی‌بینند و در مورد چشم‌هایی است که نمی‌خواهند ببینند. در مورد بی‌هویت بودن انسان است و در مورد آخرالزمان.

عباس پژمان در مورد انتخاب رنگ سفید به عنوان رنگی که افراد کور آن را می‌بینند می‌نویسد:

می‌دانیم که رنگ‌های زرد، قرمز و سبز از رنگ سفید به وجود می‌آیند. اگر نور سفید را توسط منشور تجزیه کنیم، نورهایی با طول موج‌های مختلف پدید می‌آیند که هر کدام رنگ خاصی دارد و از جمله این‌ها زرد و قرمز و سبز است. بنابراین، به زبان فلاسفه یونان، رنگ سفید هیولا یا خاویه رنگ‌های زرد و قرمز و سبز می‌شود. پس سفیدی‌ای که در کوری همه‌ جا را فرامی‌گیرد و به قول نویسنده مثل دریای شیر همه چیز را در خود غرق می‌کند، همان خاویه یا بی‌نظمی اول است – هم به معنی فلسفی آن و هم اسطوره‌ای آن.

جملاتی از متن کتاب کوری

آن شب مرد کور خواب دید که کور است. (کتاب کوری – صفحه ۳۰)

وجدان که خیلی از آدمهای بی‌فکر آن را زیر پا می‌گذارند و خیلیهای دیگر انکارش می‌کنند، چیزی است که وجود دارد و همیشه وجود داشته. اختراع فلاسفه عهد دقیانوس نیست، یعنی اختراع زمانی که روح چیزی جز یک قضیه مبهم نبود. با گذشت زمان، همراه با رشد اجتماعی و تبادل ژنتیکی کار ما به آنجا کشیده که وجدان را در رنگ خون و شوری اشک پیچیده‌ایم و انگار که این هم بس نبوده، چشمها را به نوعی آیینه رو به درون بدل کرده‌ایم، نتیجه این است که چشمها غالبا آنچه را سعی داریم با زبان انکار کنیم بی پروا لو می‌دهند. (کتاب کوری – صفحه ۳۲)

مزیتی را که این کورها از آن برخوردار بودند، می‌توان توهم نور نام نهاد. در واقع برایشان فرقی نمی‌کرد که شب است یا روز، اولین پرتو سپیده دم است یا گرگ و میش غروب، آرامش دم صبح است یا غوغای دم ظهر، این کورها پیوسته در احاطه سفیدی روشنی بودند، مثل خورشیدی که از ورای مه بتابد. (کتاب کوری – صفحه ۱۰۹)

اگر نمی‌توانیم مثل آدم زندگی کنیم، دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم. (کتاب کوری – صفحه ۱۳۷)

دنیا همین است که هست، جایی است که حقیقت اغلب نقاب دروغین می زند تا به مقصد برسد. (کتاب کوری – صفحه ۱۴۵)

دختر عینکی گفت ترس می‌تواند موحب کوری شود، حرف از این درست‌تر نمی‌شود، هرگز نمی‌شود، پیش از لحظه‌ای که کور شدیم کور بودیم، ترس کورمان می‌کند، ترس ما را کور نگه می‌دارد، چشم‌پزشک پرسید که دارد حرف می‌زند، صدا پاسخ داد یک مرد کور، فقط یک مرد کور، چون ما اینجا همینیم و بس. (کتاب کوری – صفحه ۱۵۱)

چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد. (کتاب کوری – صفحه ۱۵۵)

نمی‌توانید بدانید در جایی که همه کورند چشم داشتن یعنی چه، من که اینجا ملکه نیستم، نه، فقط کسی هستم که برای دیدن این کابوس به دنیا آمده‌ام. شما حسش می‌کنید ولی من هم حس می‌کنم و هم می‌بینم. (کتاب کوری – صفحه ۳۰۴)

هرگز نمی‌شود رفتار آدمها را پیش‌بینی کرد، باید صبر کرد، باید زمان بگذرد، زمان است که بر ما حکومت می‌کند، زمان است که در آن سر میز حریف قمار ماست و همه برگهای برنده را در دست دارد. (کتاب کوری – صفحه ۳۵۱)

تنها وضعیتِ وحشتناک‌تر از کوری، این است که تنها فردِ بینای جمع باشی.

این صرفاً یکی از جمله‌‌های زیبا و عمیق کتاب کوری، نوشته ژوزه ساراماگو، برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۸ است.

از ساراماگو نویسنده‌ی پرتغالی، کتابهای متعددی باقی مانده که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به کوری، بینایی، دفتر یادداشت، همه نامها، تاریخ محاصره‌ی لیسبون و سال مرگ ریکاردو ریش اشاره کرد.

البته هیچ یک از رمان‌هایش به اندازه‌ی کوری، فراگیر نشدند و مخاطب نیافتند.

رمان کوری ساراماگو، هم از نظر محتوا و هم تکنیک های نگارش، ویژگی های شایان ذکر بسیاری دارد.

پیوستگی روایت کتاب، که بر خلاف سنت رایج در بسیاری رمان‌ها با عنوان‌های فرعی بخش‌بندی نشده است، تنها یکی از این ویژگی‌هاست.

این نوع پیوستگی و به هم‌چسبیدگی، با ماهیت داستان که قصه‌ی تجربه‌ی نابینایی و روایتِ تاریکی پیوسته است، هم‌خوانی دارد.

هم‌چنین بی‌نام بودن همه‌ی شخصیت‌ها، باز هم با فضای نابینایی حاکم بر داستان، هم‌خوان است. وقتی چشم‌هایت را به روی جهان می‌بندی، رفتارها و ویژگی‌ها، بیشتر از نام‌ها بر ذهنت اثر می‌گذارند.

به همین علت، در رمان کوری با نام‌هایی مانندِ پزشک، همسر پزشک، حسابدار، مرد مسلح، وزیر و دختر عینکی مواجه می‌شویم.

دکتر عباس پژمان، مترجم پرکار کشورمان – که اتفاقاً ترجمه‌ی همه نامها، سال مرگ ریکاردو ریش و تاریخ محاصره‌ی لیسبون را به خوانندگان فارسی‌زبان عرضه کرده است – در مقدمه‌ی ترجمه‌ی آقای مهدی غبرائی از کتاب کوری، بی‌نام بودن شخصیت‌های ساراماگو را با سبک سعدی در روایت داستان‌ها مقایسه کرده‌ است.

وی این جمله‌ی سعدی را شاهد مثال می‌آورد: «پیرمردی لطیف» در بغداد «دخترش» را به «کفش‌دوزی» داد.

به بیان دکتر پژمان، وقتی پیام اخلاقی در یک حکایت پررنگ است و نویسنده می‌خواهد همه‌ی عناصر داستان را در خدمت آن پیام به‌کار بگیرد، اسامی خاص را حذف می‌کند تا تمرکز بر روی پیام بیشتر شود.

در ادامه چند جمله از کتاب کوری ساراماگو را با هم می‌خوانیم:

هق‌هق‌کنان می‌گفت تقصیر من بود، و حرفش درست بود، جای انکار نداشت، اما اگر برایش تسکین خاطری باشد، این هم درست است که اگر پیش از دست زدن به هر کاری، نتایجش را بسنجیم، بطور جدی به آن فکر کنیم، اول نتایجِ بلافاصله را در نظر بگیریم، بعد نتایج محتمل، ممکن و متصور را، هرگز از اولین نقطه‌ای که فکر کردن ما را به درنگ واداشت فراتر نخواهیم رفت.

گروه‌های خشمگینی از افراد بینا و نابینا، همه از فرط درماندگی، به بانکها هجوم بردند، دیگر موضوع چک کشیدن با آرامش و پول خواستن از صندوقدار نبود، که بگویند می‌خواهم پولم را بگیرم، بلکه هر چه دم دستشان می‌رسید می‌قاپیدند.

… تصورش را هم نمی‌توانید بکنید، سرسراهای وسیع و مجلل شعبه‌ی اصلی بانکها، دفاتر شعب کوچک‌تر در محلات مختلف، شاهد صحنه‌های واقعاً هولناکی بود، صندوقهای اتوماتیک [دستگاه‌های خودپرداز] را هم نباید فراموش کنیم که به زور باز شد و تا اسکناس آخر به غارت رفت، روی نمایشگر بعضی از این صندوقها این پیام گوشه‌دار ظاهر شد که به خاطر انتخاب این بانک تشکر می‌کرد.

واژه‌ها این‌طورند، کلمات بینوا، فریب می‌دهند، روی هم می‌غلتند، انگار نمی‌دانند به کجا می‌روند، و ناگهان، به سبب دو، سه، چهار کلمه که بر زبان می‌آیند، و خودبخود ساده است، یک ضمیر شخصی، یک صفت، یک فعل، یک قید، می‌بینیم که مقاومت ما را در هم می‌شکند و در چهره و نگاه، خودی می‌نماید و آرامش ما را بر هم می‌زند، گاه اعصاب نمی‌تواند تاب آورد، اعصابی که با خیلی چیزها کنار آمده، یا با همه چیز کنار آمده، به طوری که می‌توانیم بگوییم انگار از پولاد است.

بدترین چیز این است که ما سازمانی نداریم، توی هر ساختمان، در هر خیابان و محله‌ای باید سازمانی باشد، همسرش گفت یک دولت، یک سازمان، بدن انسان هم یک نظام سازمان‌یافته است، تا سازمانش برجاست، تن زنده می‌ماند، مرگ فقط نتیجه‌ی برهم خوردن این سازمان است، خوب، جامعه‌ی کورها چطور می‌تواند [برای بقای خود بکوشد]، با سازمان دادن به خودش،

سازمان دادن یعنی شروع بینایی.

سر راهِ خانه‌ی دختر عینکی از میدان بزرگی گذشتند که کورها دسته دسته به سخنرانی‌های کورهای دیگر گوش می‌دادند، در نگاه اول هیچ‌کدام از این دسته‌ها کور به نظر نمی‌رسیدند، سخنران‌ها هیجان‌زده سر به سوی شنوندگان می‌چرخاندند، و شنوندگان با دقت به حرف‌های سخنران‌ها گوش می‌دادند.

…سخنرانها از آخر زمان خبر می‌دادند و از رستگاری به وسیله‌ی توبه، مرگ خورشید، روح قومی، عصاره‌ی مهرگیاه، نظم و ترتیب باد، کینه‌توزی تاریکی، نشانه‌خوانی پاشنه‌ها، خواب سایه، طغیان دریاها. منطق آدم‌خواری، اختگی بدون درد، ضعف تارهای صوتی، مرگ کلمات…

همسر چشم‌پزشک گفت اینجا هیچ‌کس از سازمان حرف نمی‌زند. چشم‌پزشک گفت شاید در میدان دیگری از آن صحبت کنند

آیا این کتاب برای شماست؟

کتاب کوری از آن دسته کتاب‌هاست که ژرف‌ترین وجوه زندگی اجتماعی را به‌نمایش می‌گذارد. داستان، سراسر تمثیل و پُر از موقعیت‌های تخیلی است. این موقعیت‌ها شما را به اندیشیدن وامی‌دارد. اگر شیفته‌ی موضوعات اجتماعی هستید، کتاب کوری می‌تواند گزینه‌ی مناسبی برای شما باشد.

هرقدر که داستان پیش‌تر می‌رود، دریچه‌های تازه‌ای از موضوع را به‌روی شما می‌گشاید. کتاب از ساحت جامعه به ساحت معنویات پل می‌زند و به‌راستی که نویسنده، در این زمینه بی‌نظیر عمل کرده‌ است. کوری می‌تواند شما را از زندگی روزمره‌تان بیرون بکشد و دنیایی متفاوت را به‌ تصویر بکشد که شاید تاکنون به فکرتان خطور نکرده باشد. این رمان جذاب را به همه‌ی کسانی که به‌دنبال داستان‌هایی اجتماعی با معانی عمیق‌ و پرمغز هستند، پیشنهاد می‌کنیم.

در حاشیه کتاب کوری

ژوزه ساراماگو در سال ۱۹۹۸ برای نگارش کوری، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. در این کتاب، زنان نقش محوری دارند و بر روند داستان تأثیراتی شگرف به‌جا می‌گذارند. افزون بر آن، تنها کسی که در داستان کوری، کور نمی‌شود، همسرِ چشم‌پزشک شهر است که بنابر دیدگاه بسیاری از منتقدان، ساراماگو، تحت‌تأثیر همسرش، این شخصیت را پرداخته است.

فیلم کوری، در سال ۲۰۰۸، با اقتباسی از این داستان توسط فرناندو مریلس، کارگردان پرتغالی ساخته شد و در اکران افتتاحیه‌ی جشنواره کن در همان سال نیز به نمایش درآمد؛ البته این فیلم از بازنمایی ظرافت‌های شگفت‌انگیز کتاب بازماند و نتوانست مانند کتاب، موفقیت چندانی کسب کند.