کتاب صوتی نیمه تاریک وجود
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش اول
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش دوم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش سوم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش چهارم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش پنجم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش ششم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش هفتم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش هشتم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش نهم
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود – بخش دهم
نیمه تاریک وجود (the dark side of the light chasers)
نویسنده: دبی فورد (Debbie Ford)
کتاب نیمه تاریک وجود
کتاب صوتی نیمه تاریک وجود، کتابیست دربارهی سفر به درون ترسها، که توسط خانم دبی فورد به نگارش درآمده است. دونالد والش در مقدمهی این کتاب میگوید: «اگر پیشتر با این کتاب و درک و خرد دبی فورد آشنا شده بودم، راه بسیار کوتاهتری پیش رو داشتم.» خودِ نویسنده هم هدف اصلی کتاب را در آغوش کشیدن موضوعاتی که از آن بیزاریم، میداند.
نیمهی پنهان وجود ما، از ترس دزدیده شدن، در درون سایه پنهان میشود و ما را در باور آنچه نیستیم غرق میکند، افسانههایی که دربارهی خود میسازیم و به آن پر و بال میدهیم. به جای پنهان کردنش باید آن جنبهای که از آن وحشت داریم را بپذیریم و بدانیم که به ما تعلق دارد. همانگونه که لازاریس آموزگار معنوی میگوید: راه حل در سایه نهفته است؛ سایه، راز تغییر و دگرگونی را دربردارد، تحولی که میتواند در سطح سلولی اثر گذارد و DNA را تغییر دهد.
سایه، شخصیت اصلی ماست. ما با پذیرفتن این موضوع تمام زوایای تاریک و روشن خود را درمییابیم و با آگاهی از حقایق، اعمالمان را آزادانه انتخاب میکنیم. احساسات سرکوب شده، زیانبخش هستند و در مواقع نامطلوب، بیرون جهیده و ما را درمانده میکنند، در نتیجه باید هنگام آشتی با سایه، احساساتمان را موشکافی کرده و آن را در آغوش بگیریم. زیرا همه با احساسی سلامت به دنیا آمدهاند و احساس عشق به گفتهی دونالد والش، کاملترین حس و به رنگ سفید است که همهی رنگها را دربردارد.
این نگرش ما را به سمت دیدگاه انقلابی دربارهی ارتباط بین جهان درون و بیرون سوق میدهد که میگوید هر چیزی در هستی، به هر شکلی، دارای شعور کل است و بدون ارتباط نیستند و جهان کوچک ما جهان بزرگ را دربردارد و منعکس میکند. استاتیسلاوگراف، پژوهشگر آگاهی، میگوید: در صورتی که این دیدگاه درست باشد، یکایک ما این توانایی را خواهیم داشت که بیدرنگ به تکتک وجوه هستی دست یابیم، آنها را تجربه کنیم واز مرز تواناییهای حواس فراتر رویم. هر گاه احساسی را سرکوب کنیم، قطب مخالف آن را نیز سرکوب مینماییم و با نفی زشتیهای خود از زیباییهایمان میکاهیم، ولی وقتی با همهی جنبههای شخصیتی، هر چند متضاد، آشتی کنیم، به تمام وجوه خود اجازهی «بودن » دهیم و با آزادی و استقلال دست از داوری خود بکشیم. این را بدانیم که اگر مالک چیزی نشوی ، آن چیز مالک تو میشود، با دوست داشتن جنبههای منفی خود، ناخودآگاه از آنها در مسیر درست استفاده میکنیم. یونگ میگوید: شخص با تجسم اَشکال نورانی به روشنایی دست نمییابد؛ بلکه با آگاه شدن به تاریکی به روشنایی میرسد.
سایه، چهرهی گوناگونی دارد مثل ترسو، خشمگین، حسود و… اما با مقاومت در برابرشان، اینها در ما جان میگیرند و از احساس ارزشمند بودنمان میکاهند زیرا انرژی زیادی برای پنهان نگهداشتنشان صرف میکنند. اولین نکته در روبرو نشدن با سایه، ترس است. همهی ما در پی نوریم اما، این بدون شناخت تاریکی و با ترس از تاریکی میّسر نیست. راه جدایی از این ترس، پذیرفتن وجود الهیمان با همهی چیزهای مثبت و منفیست. همه چیز وجودمان را با همهی خصوصیاتش بپذیریم و برای شناخت زوایای تاریک (پنهان) شخصیتیمان جلو برویم. به خود نگوییم عصبانی نباش، بدجنس نباش و… زیرا پیام «نباش» در عمق وجود ما نقش میبندد و فکر میکنیم برای خوشبختی باید آنچه که هستیم، نباشیم. در حالیکه «نباش»ها ما را از درک خوشبختیهای موجود در زندگیمان غافل میکند و بیجهت در پی مسائل حاشیهای، خوشبختی رویایی میفرستد.
ما همگی آرزو داریم الوهیت خود را شکوفا کنیم، اما فراموش میکنیم که هر بذری نیاز به خاک حاصلخیز دارد. این خاک حاصلخیز درون ما و در سایهی ماست، باید آن را بپذیریم تا بذرمان شکوفا شود. ما در جهان نیستیم، جهان است که در درون ماست.
دیدگاه کل نگرانهی زندگی به ما میآموزد که هر یک از ما تمامی دانش کل عالم را دارا میباشیم. با درک این موضوع به این مسئله میرسیم که از تفکر «همه چیز نبودن» دست بکشیم و با جهان به صلح برسیم. زیرا هدف این کتاب این است که آنچه را که از آن بیزاریم را در آغوش بکشیم.
دکتر واسانت لاد، پزشک سرشناس آیو رودا (طب سنتی هندی) میگوید: در هر قطره، اقیانوسی نهفته است و در هر سلول، شعور کل بدن، جا دارد.
ما باید با درک همهی جنبههای زندگی، همهی جهان را در خود جا دهیم تا بتوانیم انسانی تمام و کمال باشیم. باید با سفر هیجان انگیز به درون خویشتن، همهی کاستیها را بپذیریم و با استفاده ی درست و مثبت از آنها زمینهی بروزشان را فراهم کنیم و همین باعث میشود تا بوسیلهی شناخت دربارهی دیگران پیشداوری نکنیم، زیرا اگر باور داشته باشیم همهی ما در شرایط مشابه، واکنش مشابه، نشان میدهیم، قضاوتها به کنار میرود. هنگامیکه با ندای درونی خود، گفتوگو آغاز میکنید، اعتماد بسیار مهم است و راههایی وجود دارد که با آن میتوانید صدای شخصیت فرعی خود را از پرحرفیهای منفی ذهنتان تشخیص دهید.
مراقبه کردن، روشی عالی برای آرام کردن ذهن و پرگوییهای منفی آن است. راه دیگر، آن است که شخصی شما را در طول تنفس و تمرینهای بدنی آرامش بخش هدایت کند تا از خود رها شوید. راه ساده و سریع دیگر آن است که با پخش موسیقی ملایم حدود نیم ساعت خود را رها کنید. هنگامی که به موقعیتی آرام برسید، میتوانید ندای قلبتان را از پرگوییهای ذهن، تشخیص دهید و در این روند میتوانید شخصیت فرعی خود را کشف و بررسی کنید و مهم است که آن را بپذیرید زیرا اغلب افراد از گوناگونی شخصیتهایی که فرا میخوانند حیرت میکنند و دلیلش اینست که آنها منتظر اتوبوسی مملو از فرشته هستند.
شخصیتهای فرعی ممکن ست بدون سر باشند یا مثلا شبیه حیوان، به هر حال، هر آنچه که حین تجسم در روان خود تجربه میکنید، تصویری مناسب برای شماست و این نکته مهمست که دربارهی چیزی که میبینید یا تجربهای که دارید، پیشداوری نکنید وشما نمیتوانید آن شخصیت فرعی که دوست ندارید، دور بیندازید و شخصیت فرعی دیگری جایگزینش کنید. در حقیقت شخصیتهایی که کمتر از همه مایل به دیدنشان هستید، بالاترین آموزشها را برای شما دارند.
یک روش خوب برای پذیرفتن ویژگیها نیز این است که از افرادی بخواهید دربارهی جنبههای مطرودتان نظر بدهند، زیرا عشق التیام میبخشد و گاه ابداع تعابیر تازه از تجربهها یا احساس قدیمی کافی است تا جنبههای مطرود خود را بپذیریم. ماریان ویلیامسون در کتاب «بازگشتی در عشق» میگوید: عمیقترین ترس ما از آن نیست که ناتوان هستیم، بلکه از آن است که بیش از حد توانمندیم. این تاریکی ما نیست که بیش از همه ما را میترساند، بلکه روشنایی ماست.
ما در دوران نوینی زندگی میکنیم. زمان گشوده شدن، التیام یافتن و رشد فرا رسیده است، همانگونه که چارلز دوبوا گفته است: نکتهی مهم آنست که بتوانید در هر لحظه آنچه را که هستید فدای آنچه را که میتوانید بشوید، بکنید.
ما از عظمت خود هراس داریم، زیرا باورهای بنیادین ما را به خطر میاندازد وهر آنچه که به ما گفته شده است را رد میکند.
یادداشت کردن روش مفیدی برای بررسی احساساتمان است. نوشتن ما را تشویق میکند تا هر چه در فکر داریم، بر کاغذ بیاوریم.
الف)چه داستانی دربارهی خود ساختهام که شرایط کنونی زندگیام را وصف میکند؟ یادداشت کنید.
ب) چه رنجشها، زخمهای کهنه، خشم یا پشیمانیهایی را در قلبم حمل میکنم؟ یادداشت کنید.
ج)چه کسانی را مایل نیستم در زندگیام ببخشم؟ یادداشت کنید.
د)چه رویدادی باید پیش بیاید تا بتوانم خود و دیگران را ببخشم؟
یادداشت موارد بالا کمک بزرگی به یافتن پاسخ میکند.
واژهها را بخوانید و آنها را با تمام وجود در آغوش بکشید و اگر دربارهی واژهای درماندهاید، به سراغ واژهی بعدی بروید. همهی این اعمال برای یکپارچگی درونی ماست و اینکه بتوانیم افکار خود را از نومیدی پاک کنیم و با تمام داراییهای شخصیمان بدرخشیم. ما ناگزیریم که قلبمان را بزرگتر کنیم و به جنبههای تاریک خود نزدیک شویم، زیرا آنها بخش مقدس ما هستند. الوهیتتان را ارج دهید تا بتوانید هدیهی زندگی را ارج بگذارید. در چنین حالتی به تدریج در تجربهی سحرآمیز و خارقالعادهی انسان بودن غوطهور خواهید شد.
نیمۀ تاریک وجود در اعماق آگاهی مان دفن شده و از دید ما و سایرین پنهان است. پیامی که از این مخفیگاه دریافت میکنیم ساده است: “من عیب و ایرادی دارم. من خوب نیستم. من دوست داشتنی نیستم.” بسیاری از ما مضمون این پیامها را باور میکنیم آنگاه معتقد میشویم چنانچه به اعماق وجود خود نگاهی دقیق بیندازیم، با موجودی وحشتناک روبرو خواهیم شد و در نتیجه از ترس آنکه مبادا شخص غیرقابل تحملی را در وجودمان بیابیم، از بررسی دقیق خود طفره میرویم. ما از خودمان میترسیم، از تمامی افکار و احساساتی که سرکوب کرده ایم، میترسیم! برخی از ما چنان با این افکار و احساسات بیگانه هستیم که فقط زمانی که آنها را به دیگران نسبت میدهیم متوجهشان میشویم. ما ترس خود را به محیط زندگی، دوستان، خویشان و حتی بیگانگان فرامی افکنیم و این ترس چنان شدید است که تنها راه مقابله با آن را پنهان و یا انکار کردن آن میدانیم
ما فریبکاران متبحری می شویم و خود و دیگران را میفریبیم و در این رفتار چنان خبره میشویم که واقعا فراموش میکنیم وجود اصلی مان در پسِ نقاب پنهان شده است. ما بر چشمهایمان چشم بند می گذاریم و در گوشهایمان پنبه فرو میکنیم تا آن افسانه های درونی را که آفریده ایم، زنده نگاه داریم؛ افسانۀ خوب و دوست داشتنی نبودن
برای آشنایی با خود و زیستن کامل زندگی، باید به جای سرکوب کردن سایه هایمان، آن جنبه هایی را که در ما وحشت ایجاد میکنند ببینیم، بپذیریم و در آغوش بگیریم. بپذیریم که این جنبه ها نیز به ما تعلق دارند. هنگامی که با سایۀ خود آشتی کنید، زندگی شما همچون کرم ابریشمی که به پروانه ای زیبا تبدیل شده، دگرگون میگردد. دیگر نیازی نیست وانمود کنید کس دیگری هستید یا وجود شایسته ای می باشید. در این حالت آزاد هستید تا زندگی را که همواره آرزو داشته اید، به وجود آورید
این کتاب بی نظیر همراه سفر شماست در آشنایی با سایه های وجود و در آغوش گرفتن خود در تمامیت آن
یونگ میگوید: «هیچکس با تصور نور به نور حقیقت نمیرسد، ولی به کمک شناخت تاریکیها میتوان به روشنایی حقیقت دست یافت.»
کتاب نیمه تاریک وجود ما را در پیدا کردن راه و روش زندگی و استقبال از تاریکیهای درونمان راهنمایی میکند. شاید برایتان سؤال باشد که سایه چیست؟ و چگونه به وجود میآید؟ سایه کولهباری نامرئی است که ما آن را حمل میکنیم و همچنان که بزرگ میشویم، تمام جنبههایی را که برای ما، دوستان و خویشاوندانمان قابل پذیرش نیستند، در آن جای میدهیم. رابرت بلای (نویسنده) معتقد است که ما در چند دههٔ اول زندگیمان این کوله را پر میکنیم و در بقیهٔ عمر تلاش میکنیم که هر آنچه را در کولهمان گذاشتهایم، برای سبکتر کردن بار خود از آن بیرون بریزیم.
دبی فورد میگوید ما هموراه دربارهٔ آنچه سایهٔ درون ماست و قصد مخفی کردنش را داریم، فرافکنی میکنیم و به دیگران نسبت میدهیم. او همچنین میگوید کشف سایهها علاوه بر آرامشی که برایمان در پی دارد، ما را از قضاوت کردن دیگران هم باز میدارد، چون میدانیم هر آنچه به دیگران نسبت میدهیم در درون خود ما هم هست.
دبی فورد به زیبایی توضیح میدهد که جهان درون ما مانند هولگرام روی یک کارت اعتباری است که در واقع یک تصویر سهبعدی است و ویژگی منحصربهفرد آن، این است که هر قطعه از آن را که بخراشیم همان تصویر کلی هولوگرام در آن رویت میشود و این یعنی جهان ما تصویری از جهان کل است. این مثال چه چیزی در دل خود دارد؟ در واقع نویسنده قصد دارد به این نکته برسد: «وقتی درک کنید که هر آنچه در دیگران وجود دارد در درون شما هم هست، تمام دنیای شما تغییر میکند. هدف ما در این کتاب پیداکردن و روبهرو شدن با تمام مواردی است که در دیگران دوست داریم یا نفرت داریم. وقتی این ویژگیهای انکار شده را احیا کنیم، دری به دنیای درونمان باز کردهایم. وقتی با خودمان آشتی کنیم، با دنیایمان آشتی میکنیم.»
نویسنده بعد از آنکه درک روشنی از جهان درونمان به ما میدهد، کمک میکند تا آنچه را سالهاست مخفی کردهایم از گنجینهٔ وجودمان بیرون بکشیم. دبی فورد باور دارد که یافتن سایههای وجودمان نوعی پذیرش است که باعث میشود مشکلاتمان را شناسایی کنیم و برای همیشه از آنها رها شویم. نویسنده در اینباره میگوید: به محض اینکه با سایههای زندگیتان روبهرو شوید و آن را بشناسید، شفا از راه میرسد و از پس آن عشق وارد میشود. همانطور که دیپاک چوپرا میگوید: «در وجود هر انسانی یک الهه یا خدا در حال رشد است که فقط یک آرزو دارد؛ میخواهد متولد شود.»
کتاب نیمه تاریک وجود یک کتاب انگیزشی نیست بلکه یک کتاب آموزشی در زمینهٔ روانکاوی است که دبی فورد بسیار هنرمندانه دنیای درون انسان را توصیف میکند و میگوید جهان درونی هرکس چگونه است، او معتقد است درون هر انسانی نمونهای از جهان بیرونی اوست.
این کتاب تجربهٔ جذابی از خودشناسی، روانکاوی و پیشرفت شخصی است که حتی ارزش چندبار خواندن را دارد.
آیا این کتاب برای من است؟
اگر احساس رضایت درونی نسبت به خودتان ندارید یا اگر مدام در حال قضاوت کردن دیگران هستید، شک نکنید سایهای در درونتان انتظار میکشد که شما سراغش بروید، اگر نمیدانید این کار را چگونه انجام بدهید، مطالعهٔ این کتاب به شما کمک خواهد کرد.
بخشهایی از کتاب نیمه تاریک وجود
این همه بیگانگی با خود از چه روست ؟ دیر آشنایی کافی ست ! دیگر زمان جدایی ها به سر آمده است . گامی پیش بگذاریم و به باغ وجودمان سرکشی کنیم ، تا از صفا و سرسبزی آن برخوردار شویم . به خود آیید، شما ویرانه ای متروک نیستید؛ این کاخ تو در تو و پرشکوهِ هستی شماست که آن را به حال خود واگذاشته اید و همه درهای آن را به روی خویش بسته اید. به روی تمامیت وجودتان در بگشایید! همه اتاق های زیبای این کاخ از آن شماست و تمامی آن ها به هم راه دارند.
اگر خواهان یکپارچگی وجود خود هستید، اگر از قطعه ، قطعه و پاره پاره بودن جانتان رنج می برید، از تاریکی های درون پروا مکنید! تاریکی همیشه جایگاه پلیدی ها و زشتی ها نیست . ای بسا موهبت های نیک و زیبا که در سایه نادیده انگاری های ما در نیمه تاریک وجودمان خفته اند و در انتظار نیم نگاه مهرآمیز و دست نوازشی می سوزند، انباشته می شوند و ناخودآگاه ، در لحظاتی نامنتظر به صورت گدازه های آتشفشانی سرریز می کنند. و این همان انفجار خشمی نامتناسب است که گاه در برابر خودخواهی یک دوست، سستی یک همکار و یا حتی بی ادبی فردی بیگانه بر ما چیره می شود و خود مبهوت می مانیم که چرا همیشه از رویارویی با چنین مسایل قابل حلی عاجز هستیم و توان مهار این واکنش های شدید و نابه جا را نداریم .
لایهٔ خارجی شما آن چهرهای است که رو به دنیا قرار دارد. این لایه خصوصیاتی را پنهان میکند که سایهٔ شما را میسازد. سایههای ما آنقدر خوب استتار شدهاند که اغلب ما یک چهره به دنیا نشان میدهیم در حالیکه در واقع آن روی کاملا متضاد در درون ماست. بعضی از مردم با ایجاد لایهای سخت احساسات خود را مخفی میکنند یا نقابی از شوخ طبعی به چهره میزنند تا غمهایشان را پنهان کنند. کسانی که عقل کل هستند در واقع حماقتشان را پنهان میکنند و برخی دیگر که رفتارهایی خودخواهانه دارند، احساس ناامنی خود را پنهان میدارند.
سلام و تشکر بابت کتاب های صوتی خوب و رایگان
سلام سپاس از لطف و محبت شما دوست عزیز